صدام حسین چگونه دستگیرشد وخبردستگیری چگونه رسانه ای شد؟
مروری برتحولات عراق ازحمله امریکا ..اشغال تا دستگیری صدام ...اعدام.
از«دستگیری تااعدام صدام »۲سال طول کشید
چهارشنبه،۲۸ اسفند۱۳۸۱( ۱۹ مارس ۲۰۰۳): بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق به وسیله هواپیماهای آمریکایی.
پنجشنبه،۲۹اسفند۱۳۸۱(۲۰ مارس۲۰۰۳): ورود نیروهای نظامی آمریکا و انگلیس از مرز کویت به عراق.
چهارشنبه،۲۰ فروردین۱۳۸۲(۹ آوریل۲۰۰۳): بیست روز پس از بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق، بغداد توسط نیروهای آمریکایی اشغال شد و حکومت دیکتاتوری صـدام که فاقد پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی بود؛ علیرغم وجود ارتش قوی، تقریبا بدون مقاومت جدی سقوط کرد و مجسمۀ صـدام در میدان مرکزی شهر به وسیله مردم به زیر کشیده شد.
در ساعت ۵:۳۴ بامداد به وقت بغداد (۶:۰۴ به وقت تهران) در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) حملهٔ غافلگیرانه به عراق آغاز شد. پیش از شروع هیچ اعلان جنگی داده نشد.
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
عراق باکمترین مقاومت سقوط کرد و «مجسمۀ صـدام »در میدان مرکزی شهر باکمک نیروهای مسلح امریکایی به وسیله مردم عراق به زیر کشیده شد.
سرلشکر محمد شنشل(مشاور سیاسی صدام) می گوید:صدام درلحظه سقوط دراطراف همین میدان بود وشاهدسقوط بود-بالباس مبدل
سرلشکر محمد شنشل گفت: صدام شخصاً هنگام سرنگون کردن مجسمه اش در شهر بغداد، نزدیک این مجسمه حضور داشته است. او گفت که صدام، در آن لحظه، در میدان فردوس بغداد بود.
سمت راست-«ژنرال عبد الجبار خلیل شنشل»فرمانده ستاد ارتش بعث عراق/سمت چپ:ژنرال عدنان خیرالله (وزیر دفاع عراق)
شنشل مدعی است صدام، به همراه گروهی از معاونانش با چهرۀ ناشناس در میان جمعیت و در مقابل مجسمۀ خود حاضر بود.
ژنرال شنشل آخرشهریور۱۳۹۳مُرد.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صدام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳(۲۲آذر۱۳۸۲) صدام حسین دستگیر میشود
اولین خبرنگاروخبرگزاری که خبردستگیری صدام رامنتشرکرد-محسن فتاحی-ایرنا
این خبر(دستگیری صدام حسین) خبر اصلی همه رسانه های بین المللی بود و جرج بوش با غرور جمله «ما او را گرفتیم» پیروزی و برتری ماشین جنگی امریکا را یادآوری کرد. این در حالی بود که سازمان های عریض و طویل نظامی و امنیتی امریکا هیچ نقشی در دستگیری صدام نداشتند.
ظهر روزیکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۲(۱۴دسامبر۲۰۰۳) جلال طالبانی ،رئیس جمهورعراق که از مرز خسروی وارد ایران شده بود، پس از یکی دو ساعت، «محسن فتاحی» خبرنگار ایرنا را فراخواند.با لبخند، می گوید: می خواهم خبری به تو بدهم که همه ایرانی ها از شنیدنش خوشحال می شوند« صدام حسین دستگیر شد»
« فتاحی» یلافاصله خبر را به تهران مخابره می کند. خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز در خبری فوری این موضوع را منتشر کرد.
غول های بزرگ رسانه ای از جمله رویترز و فرانس پرس نیز این خبر را به نقل از« ایرنا »منتشر کردند و خبر به گوش همه رسانه های جهان رسید.
چرا«فتاحی»؟
محسن فتاحی:چند باری به کشور عراق سفر کرده بودم و بارئیس جمهورمصاحبت داشتم،برای همین مرا به خوبی می شناخت، آن روز که وارد مرز شد به محض ورود به «پایون» مرا که دید شناخت وگفت خبرخوبی براتون دارم.
رئیس جمهورعراق چراباهواپیمانیامد؟
آن روزها عراق دراشغال امریکا-متحدین-بود« پرواز خارجی»ممنوع بود،حتی برای رئیس جمهور،درآن روز«جلال طالبانی» رییس دولت انتقالی عراق،قصدسفربه فرانسه راداشت مجبور بود برای رفتن به فرانسه از مرز خسروی به تهران بیاید و ازفرودگاه تهران به فرانسه سفر کند(یاازطریق کشورهمسایه دیگر-ترکیه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:صدام در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر۲۰۰۳) در عملیاتی به نام «سپیدهدم سرخ» و در یک «چاله» در خانهای در روستای «الدور» نزدیک تکریت دستگیر شد،یعنی حدود۱۸ساعت بعدازدستگیری،خبرمنتشرشد ولی اولین خبرگزاری «ایرنا»بوده است.
فرمانده تفنگداران : وقتی ما وارد ساختمان شدیم، کسی آنجا نبود و صدام که متوجه ورود ما شده بود فریاد می زد «من اینجا هستم، من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، مرا بیرون بیاورید» ما می خواستیم درون آن چاله نارنجک بیاندازیم.
این چریک های کُرد می دانستند که صدام به تکریت خواهد رفت و به همین دلیل در اطراف شهر کمین کرده بودند.
« صدام» را به مزرعه ای در روستای الدور در حوالی تکریت برده بودندو در چاهی پنهانش کردند. چاه را با ورق های فلزی و پارچه و موکت پوشانده و روی آن خاک ریخته و باغچه درست کردند.فقط کانال کوچکی برای رسیدن هوا باز گذاشتند.
آنها درباره چگونگی انتقال صدام به ایران یا تحویل دادنش به رهبران کرد همفکری و مشورت کردند. تعدادی از آنها تمایل داشتند شکار خود را به طمع جایزه ۵۰ میلیون دلاری به امریکاییان بدهند، اما به سربازان و افسران امریکایی اعتماد نداشتند ،مضافاًجان خودرادرخطرمی دیدند که ممکن است،اینهارابکشد ودستگیری رابنام خودبهره برداری کنند.
شکارگران صدام، موضوع را به رهبران کُرد اطلاع می دهند و «طالبانی» پیغام می دهد که منتظر باشند و اطمینان می دهد که در هر صورت، هیچ گونه خطری آنها را تهدید نمی کند.
نشریه الحیات به نقل از منابع نزدیک به طالبانی می نویسد: طالبانی و «کسرت رسول» به ایران اطلاع می دهند که صدام درخواست کرده در ازای اطلاعات مهمی که می تواند به ایران بدهد، او به شرط حفظ جانش به ایران منتقل شود.
کسرت رسول علی -معاون رئیس اقلیم کردستان عراق
الحیات می نویسد: قبل از ورود امریکایی ها به بغداد، ایران به دقت تحرکات و تردد صدام را زیر نظر داشت و پس از ناپدید شدن صدام نیز جسته و گریخته از محدوده حضور صدام مطلع بود. این روزنامه می افزاید؛ مقامات اطلاعاتی ایرانی حتی قبل از کشته شدن پسران صدام نیز اطلاعات دقیقی از صدام و پسرانش در اختیار داشتند و اطلاعات را به گروه های کرد می دادند. الحیات مدعی است در آن زمان ایران تعداد زیادی از فرماندهان القاعده را به چنگ آورده بود و ناچار بود مدام این موضوع را انکار کند.
قراربود«صدام حسین »راتحویل ایران بدهند
کردها تمایل زیادی داشتند که صدام به ایران تحویل داده شود .
صدام خودش-مایل بودازایران«پناهندگی»بگیرد.
به نوشته الحیات، علاوه بر پیغام شفاهی طالبانی، صدام شخصا چندین بار به مقامات ایرانی نامه می نویسد و درخواست پناهندگی می کند. اما ایران به علت جنایات صدام در جنگ با این کشور حاضر به تحویل گرفتن او نشد. ضمن این که از نظر سیاسی نیز در اختیار داشتن صدام هیچ سودی برای ایران نداشت.
پس از آن، طالبانی از مقامات تهران خواست تا اطلاعات موجود را به آمریکاییان انتقال دهند و پاسخ مثبت را نیز دریافت کرد.
رئیس جمهورعراق(طالبانی) پس از عبور از مرز خسروی و توافق نهایی با ایران، به چریک ها اعلام کرد مزرعه را ترک کنند و پس از اطمینان از در امان بودن آنها، محل نگهداری صدام را به مقامات امریکایی اطلاع داد.
طالبانی تا آخرین لحظه با آن مزرعه و شکارگران صدام در ارتباط بود و شخصا امور را هماهنگ می کرد. او در مرز ماند تا مطمئن شود که سربازان امریکایی به مزرعه رسیده و صدام حسین را یافته اند(تحویل گرفته اند)و۲ساعت بعدازاطمینان ارموضوع،خبردستگیری رابه محسن فتاحی گفت.
رئیس جمهورعراق(طالبانی)۱۱ مهر ۱۳۹۶درسن ۸۴ سالگی درگذشت.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع مختلف-موثق-نیزدررابطه بادستگیری صدام مصاحبه هایی داشتندومنابع مختلفی آنهارانقل کرده اند که یک مورد کتاب« عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد» که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده ، مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقیرا -قسمتی-می آورم:
درباره نقش «کسرت رسول »برای ما بگو؟
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق):روز ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ در جلسه ای در شورای حکومت بودم، تلفن زنگ زد و به من گفته شد که« اراس حبیب کریم »که مدیر سازمان امنیت در کنگره ملی است تو را می خواهد، او آدمی است که در بسیاری از امور امنیتی خبره است. به من گفت که اطلاعاتی داریم و کسرت رسول با من تماس گرفت، گفت که امریکایی ها صدام را دستگیر کردند. به او گفتم مطمئنی؟ گفت: بله،
برای همین فورا با شخصی به اسم« اسکات کارپنتر» که رئیس تیم حکومتی پول بریمر در عراق بود، تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نمی گویید صدام را دستگیر کرده اید؟
گفت: شوخی می کنی؟
گفتم نه شما صدام را دیروز در منطقه الدور دستگیر کردید! جواب داد که از موضوع خبر ندارد. گفتم که من با پل بریمر ساعت دوازده قرار دارم و در آن جا می فهمم اوضاع از چه قرار است. ساعت یازده و نیم بود که به کاخ رسیدم و دیدم که اسکات لبخند می زند و دستش را بالا برده است. گفت: ارتش به ما ابلاغ نکرد تا مطمئن شود که آزمایش دی ان ای واقعا مربوط به صدام است. این در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ بود، برگشتم و به سخنگوی کنگره خبر دادم که در رسانه ها اعلام کند که صدام دستگیر شد و ما اولین افرادی بودیم که خبر را اعلام کردیم.
«کسرت»چه نقشی داشت؟
او موضوع را پیگیری می کرد، و جماعت او نیز شاهد دستگیری بودند. کسرت به صدام مثل ما نزدیک شده بود، گروه او و گروه ما شاهد دستگیری صدام و انتقال او با بالگرد بودند.
اما چه کسی اطلاعات حضور او در آن مکانی که دستگیر شد را داد؟
این اطلاعات به کمک شخصی از منطقه المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط از تیم حفاظت صدام به دست آمد که امریکایی ها یک هفته قبل او را دستگیر کرده بودند و او به آنها گفته بود که صدام در آن جا است، آنها هم به آن خانه وارد شدند و آن جا را بازرسی کردند اما هیچ کس را پیدا نکردند. به توصیه ما عمل کردند و در آن جا ماندند. یکی از سربازها متوجه سیم برق شد به آن دست زد دنبالش را گرفت و متوجه شد که به سمت چاله ای می رود. آن سیم برق پنکه بود، وارد چاله شدند، در داخل آن چاله دیگری بود که در آن صدام را پیدا کردند که با خودش برگه هایی داشت و ۷۰۰ هزار دلار و مسلسل و تفنگ داشت. با اسلحه بر سر او آمدند و او به آنها گفت: من صدام حسین، رئیس جمهور عراق هستم، ریش داشت.
آیا تلاش کرد مقاومت کند؟
خیر. او را به خارج از حفره کشیدند، دستگیری او در روز ۱۲ دسامبر۲۰۰۳ بود. بعد از آن که او را برای چکاپ بردند و دندان هایش را چک کردند او را با بالگرد به فرودگاه فرستادند.
صدام دریک خانه ای زندگی می کرد واماهروقت احساس خطرمی کرددر«چاله»مخفی می شد
او در چاله ساکن نبود بلکه در خانه ای که چاله در آن واقع شده بود زندگی می کرد اما به همراه او گروهی بودند که به او خبر می دادند که عملیات یورش آغاز شده است و او وارد آن حفره می شد.
دیداراحمد چلبی باصدام حسین
پل بریمر(سفیرامریکادرعراق)همه کاره عراق-زمان اشغال-درکناراحمد چلبی
احمد چلبی:«بریمر »با من تماس گرفت و از من خواست با او برای دیدن صدام(منطقه سبزبغداد) بروم، مجموعه ای از اعضای شورای حکومت ، من و دکتر عدنان الپاچه چی، دکتر عادل عبدالمهدی، دکتر موفق الربیعی و ژنرال سانچز، فرمانده نیروهای امریکایی در عراق و اسکات کارپنتر.
وقتی وارد اتاق شدم دیدم صدام بر روی یک تخت نظامی امریکایی خوابیده است و یکی از سربازهای امریکایی او را بیدار کرد. وقتی سرش را بالا آورد و دید که وارد می شوم لرزید.
صندلی برداشتم، جلوی صدام نشستم میان ما نیم متر فاصله بود.
بعد از آن دیگران از پشت سر من وارد شدند و بریمر و سانچز نزدیک دیوار ورودی بین در و ایوان ایستادند و صحنه را دنبال می کردند.
« موفق الربیعی» به صدام چه گفت؟
صدام الربیعی رانمی شناخت، به صدام گفت: تو در دنیا و آخرت ملعونی، بعد صدام به موفق گفت: ساکت شو ای خائن ای مزدور.
تو را شناخت؟
بله، از وقتی که وارد شدم. موفق به او گفت: من خائن و مزدورم؟ به او جواب داد: بله آیا با این ها نیامدی؟ به امریکایی ها اشاره کرد.
با «عدنان پاچه چی» هم صحبت کرد؟
عدنان به او گفت: چرا از کویت خارج نشدی. البته صدام از من خواست که افراد حاضر را به او معرفی کنم. من هم گفتم: عدنان الپاچه چی و دکتر عادل و موفق. اما وقتی که گفتم عدنان الپاچه چی، رو به او کرد و گفت: دکتر پاچه چی آیا تو وزیر امور خارجه عراق نبودی؟ به او گفت: بله. و رو به صدام کرد و گفت: چرا از کویت عقب نشینی نکردی بعد از آن که از جنگ با ایران پیروز خارج شدی و دنیا با تو بود و امکانات داشتی، چرا این کار را کردی؟ جواب داد: دکتر عدنان آیا تو تایید نمی کردی کویت بخشی از عراق است؟
دکتر کتابی درباره خاطراتش از سازمان ملل نوشته بود که از مواضع عبدالکریم قاسم دفاع کرده بود که کویت جزء عراق است، عدنان دست پاچه شد و جواب داد: گذشته گذشته. اما من بی کار بودم و اصلا صحبت نمی کردم.
با «عادل عبدالمهدی» هم صحبت کرد؟
بله، اما موفق از او پرسید: چرا صدر را کشتی؟ صدام جواب داد: کی؟ به او گفت: سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی، گفت: صدر و یاران او، همه آنها خائن و مستحق مرگند. عادل عبدالمهدی گفت: چرا عبدالخالق السامرائی را اعدام کردی؟ گفت: عبدالخالق، بعثی بود.
خودت وارد صحبت نشدی؟
سپس موفق پرسید: چرا با امریکایی ها مبارزه نکردی همان طور که پسرانت مبارزه کردند؟ به او گفت: می خواهی با اینها مبارزه کنم؟ یعنی تقبیح کرد در حالی که از دیگران دعوت می کرد و آنها را به مبارزه و کشتار تشویق می کرد، اما او لزومی نمی دید مبارزه کند، او اعتقاد داشت آن چه انجام می دهد صحیح است.
« بریمر» با او حرف زد؟
نه حتی یک کلمه.
صدام ترسیده بود؟
وقتی که خارج شدیم ترسید، و او در آخر خواست که با آقای چلبی و دکتر پاچه چی صحبت کند. نزد او ایستادم و وقتی خواستم خارج شوم گفت: یعنی تمام شد، همه اش همین؟
چیز دیگری در طول گفت وگو بیان شد؟
حرف های ضد و نقیض. مطمئن بود کاری که کرده بود درست است و بزرگ نمایی می کرد در حالی که حاضر نبود به هیچ وجه به آن چه گذشته بود مراجعه کند. و گفت: «به من گفتی با امریکایی ها بجنگ من هم الآن با آنها می جنگم.»
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)آبان ۱۳۹۴درگذشت.
ایت شخص«عباس محمود العراقی» مخفیگاه صدام رالوداده است
رسانههای عراقی با انتشار این عکس نوشتند: «عباس محمود العراقی» پیش از آنکه آمریکاییها از محل اختفای صدام حسین اطلاع یابند ازآنها خواست که وی را برای جلوگیری از کشته شدنش به مکان امنی انتقال دهند.
رسانههای عراقی نوشتند: نیروهای آمریکایی با انتقال این فرد به واشنگتن توانستند به محل اختفای صدام حسین پس از ماهها پنهان شدن، دست یابند.
عباس محمود العراقی هم اکنون در شهر واشنگتن در آمریکا به سر برده وتحت تدابیر شدید امنیتی از وی محافظت میشود.
روایت دیگر:
«موفق الربیعی» دبیر شورای امنیت ملی عراق طی یک گفتگو، برخی اسرار چگونگی لو رفتن مخفیگاه «صدام حسین» را فاش کرد.
«صدام» ۸ماه مفقودالاثربود
از زمان «سقوط بغداد تا دستگیری صدام» حدود ۸ ماه فاصله بود
«الربیعی» گفت: رابطه مستقیم من با صدام پس از بازداشت وی در دسامبر ۲۰۰۳ میلادی(آذر۱۳۸۲شمسی) آغاز شد. از زمان سقوط بغداد تا بازداشت صدام" حدود هشت ماه زمان بود. در تمام این مدت دیکتاتور سابق عراق در مخفیگاه بود.
در گفتگوهایی که در آن زمان با آمریکاییها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که "صدام" نمیتواند بدون تکیه بر اقوام و نزدیکان خود، در مخفیگاه بماند و همه چیز و به اصطلاح مبارزات خود علیه اشغالگران را کنترل کند. بالطبع "صدام" هم که میدانست حتما نزدیکانش زیر نظر هستند، با آنان ارتباط مستقیم برقرار نمیکرد. از همین رو مطمئن شدیم که او با نزدیکان و اقوام دورترش ارتباط خواهد داشت، یعنی افرادی که سرشناس نبودهاند. به همین دلیل «شجره نامه» کامل اقوام و نزدیکان صدام را ترسیم نمودیم. تک تک آنها زیر نظر بودند و به مرور زمان یا در عملیات های مختلف علیه ارتش آمریکا کشته می شدند و یا از عراق فرار میکردند. روز به روز دایر اقوام او کوچکتر و محدود تر میشد تا اینکه در مجموع سه چهارم آنان باقی ماندند.
در یکی از عملیات ها، ارتش آمریکا به طور ناگهانی و اتفاقی چندین نفر را بازداشت کرد که یکی از آنان جزو« نزدیکان صدام» درآمد. ما نام او را در شجره نامه ای که داشتیم، پیدا کردیم. البته او ابتدا نام جعلی داد، اما در بازداشت ها نام واقعی خود را اعتراف کرد«عباس محمود العراقی» و گفت: حاضرم با شما همکاری کنم و مخیفگاه صدام را به شما نشان بدهم به شرط اینکه پناهنده شدن من به یکی از کشورهای خارجی را تضمین کنید.
موفق الربیعی در ادامه گفت: بر سر این موضوع به توافق رسیدیم. او هم فورا مخفیگاه دیکتاتور سابق عراق را به ما نشان داد. پس از آن، نیروها فورا برای بازداشت «صدام» به محل اعزام شدند. بعد از دستگیری او، "صدام" گفت: من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، بیائید با هم به توافق برسیم.
موفق الربیعی ،مشاور شوراي امنيت ملي عراق(سمت راست) عبدالكريم الفتري، وزير امور امنيت عراق.
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)، احمد چلبی،عادل عبدالمهدی
دبیر شورای امنیت ملی عراق در ادامه گفت: پس از بازداشت صدام، پیش از اینکه خبر بازداشتش را به رسانهها اعلام کنیم، بنده(موفق الربیعی) و احمد چلبی، عدنان پاچه چی، عادل عبدالمهدی با یکدیگر دیدار و جلسهای محرمانه داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که چگونه و در چه زمانی این خبر را اعلام کنیم.
در ساعت ۵:۳۴ بامداد به وقت بغداد (۶:۰۴ به وقت تهران) در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) حملهٔ غافلگیرانه به عراق آغاز شد. پیش از شروع هیچ اعلان جنگی داده نشد.
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با
پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
عراق باکمترین مقاومت سقوط کرد
مجسمۀ صـدام در میدان مرکزی شهر باکمک نیروهای مسلح امریکایی به وسیله مردم عراق به زیر کشیده شد.
سرلشکر محمد شنشل(مشاور سیاسی صدام) می گوید:صدام درلحظه سقوط دراطراف همین میدان بود وشاهدسقوط بود-بالباس مبدل
سرلشکر محمد شنشل گفت: صدام شخصاً هنگام سرنگون کردن مجسمه اش در شهر بغداد، نزدیک این مجسمه حضور داشته است. او گفت که صدام، در آن لحظه، در میدان فردوس بغداد بود.
شنشل مدعی است صدام، به همراه گروهی از معاونانش با چهرۀ ناشناس در میان جمعیت و در مقابل مجسمۀ خود حاضر بود.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
صدام درزندان -بمدت۴سال
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳(۲۲آذر۱۳۸۲) صدام حسین دستگیر میشود
صدام در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر۲۰۰۳) در عملیاتی به نام سپیدهدم سرخ و در یک چاله در خانهای در روستای الدور نزدیک تکریت دستگیر شد.
۵ نوامبر ۲۰۰۵(۱۴آبان ۱۳۸۴)صدام حسین -بعدازمحاکمه-به اعدام محکوم میشود.
۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶)صدام حسین اعدام می شود
انگشت نگاری صدام حسین-رئیس جمهورعراق-توسط امریکایی ها
اصولگرایی که «ستون پنجم» دشمن بود
منبع اخبار «آمدنیوز» لو رفت
محمد حسین رستمی (متولد۱۴فروردین۱۳۶۴)جاسوسی که اولین اعترافات روح الله زم، مکالماتش با مدیر آمدنیوز پخش شد که به شکل مشمئز کننده ای در حال طلب کردن پول برای اخباری است که برای زم ارسال کرده است.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:درادامه مصاحبه جالب این جاسوس(رستمی)راباروزنامه شرق خواهیدخواند که مطالب عجیبی گفت: محمدحسین رستمی باروابطی که با بچه های مذهبی داشته +چندسالی درس طلبگی(حوزه)نیزخوانده،دانشجوی انصرافی هم بوده واما درعین حال«استاددانشگاه شهیدبهشتی تهران»بوده!حتی توانسته بود بعنوان«مدافع حرم»تاسوریه برود،ولی ازهمانجا-مخفیانه-رفت اسرائیل!..رستمی باراه اندازی سایت عماریون وژست مدافع رهبری و درقالب یک حزب اللهی اصولگرای ۲آتشه دست به افشاگری علیه جریانات ضدولایت،حتی اصلاحطلبان می زده وآنگاه..گریزی به عبدالله ابن اُبی(روح الله زم) می زنیم وبه وضعیت خانوادگیش ودیدگاه پدرش(حجت الاسلام محمدعلی زم،استادحوزه ودانشگاه)خواهیم پرداخت.
وبه رابطه اش بایک جاسوس دیگر(رضاگلپور)خواهیم پرداخت که بنظرمی رسدازاین منافق الگوگرفته باشد،درعملکردهای منافقانه اش)،
و
شباهت رستمی با«مسعودکشمیری»منافق نخست وزیری -موجب کشتن رجایی وباهنرشد-چیست؟
«محمدحسین رستمی» اما هویت جالبی دارد،شایدبتوان گفت کارهای این منافق ازروح الله هم خطرناکتربود که مرور آن می تواند بسیار درس آموز باشد.
«محمد حسین رستمی» جوان ۳۴ سالهای با هیبت کاملا حزباللهی بود که چندی قبل خبر بازداشت شوک آورش به اتهام جاسوسی برای رژیم صهیونیستی رسانه ای شد.
رستمی بزرگشده شهرری است و با تاسیس وبسایت «عماریون» در فضای رسانه ای شناخته شد. وی در مصاحبهای با روزنامه شرق پیرامون هدف تاسیس وبسایت عماریون گفته بود: «رسالت اصلی خود را در مبارزه با شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار میدانیم».
به گفته خودش کار رسانهای را از ۱۴سالگی آغاز کرده است و البته تعریفش از کار رسانه ای به افشاگری خلاصه می شود! از «جریان انحرافی» تا «ظریف» سوژه های افشاگری وب سایت عماریون به مدیریت رستمی بود. افشاگری های تند و تیزی که بسیاری از آنها خلاف واقع بود.
ماجرای شایعه دروغین درباره جاسوس بودن «همسر دوم ظریف»!
رستمی چندی قبل با انتشار یک عکس جعلی مدعی شده بود که همسر دوم ظریف به جرم جاسوسی بازداشت شده است. خبری که به سرعت در فضای مجازی پیچید و البته مشخص شد که نه زن دومی در کار است و نه اتهام جاسوسی مطرح شده است.
افشاگری های متعدد درباره مشایی و جریان انحرافی
رستمی که ظاهرا بین احمدی نژاد و مشایی تفکیک قائل بود، اخبار و پرونده های متعددی در مورد مشایی منتشر کرده بود. میگوید چون اسناد دقیق داشتم هیچ وقت از من شکایت نکردند اما بعدا ارتباطاتش با برخی افراد منتسب به جریان انحرافی سوال برانگیز شد.
وی که در سال 96 چند مدتی به جبهه های سوریه رفته بود، ناگهان به جرم جاسوسی برای رژیم صهیونیستی بازداشت شد.
در آن زمان آمد نیوز درباره رستمی نوشت: «او با اتهامات واهی به هشت سال زندان محکوم شده است. و به خاطر پیگیری یکی از سرداران ارشد سپاه پاسداران به زندان افتاده است. رستمی در پی نزاعهای متعدد درون قدرت در جمهوری اسلامی و قربانی کردن نیروهای بیحاشیه و خدوم در ساختار حاکمیت توسط سرداران و نیروهای ارشد امنیتی ایران بازداشت شده است».
حالا مشخص شده که وی از همدستان روح الله زم بوده است. ارتباطی که مانند جاسوسی برای موساد هیچ سنخیتی با ظاهر سازی های محمدحسن رستمی ندارد!
هنوز مشخص نیست که وی از ابتدا هویت واقعی خود را پنهان میکرده و یا در مرور زمان دچار تغییر شده است.موضوعی که واکاوی آن می تواند خطر نفوذ و ظاهرگرایی را به خوبی نشان دهد./منبع:۱۳۹۸خبرگزاری فارس.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«محمدحسین رستمی »حتی توانسته بودبعنوان«مدافع حرم»راهی سوریه بشود
رستمی از چهرههایی بود که از او بهعنوان «نیروی ارزشی و حزباللهی» نامبرده میشد و حتی به شکل داوطلبانه راهی سوریه شده بود اما ۱۴ مهر ۱۳۹۵ بازداشت و به اتهام ارتباط با اسرائیل ده سال زندان محکوم شد.
خبرگزاری فارس(۱۳ آبان ۱۳۹۸) باانتشارعکس فوق می نویسد:شاید کمتر کسی به فردی با ظاهر حزبالهی شک کند؛ آن هم کسی که شعارهای انقلابی سر میدهد و سایت عماریون را با هدف مبارزه با شیطان بزرگ تاسیس میکند..بعنوان مدافع حرم به سوریه می رود ولی درآنجا ناپدیدمی شود که بعدمعلوم می شود برای جاسوس رفته بوداسرائیل.../پایان خبرفارس.
دراولین اعتراف زم ،گفت با فردی به نام محمدحسین رستمی که در سوریه بود ارتباط داشتم. در تماسهایی که داشتم از او درباره «سطح دسترسی» سوال کردم و او متقابلا تاکید کرد که از «سطح درستی» بالایی برخوردار است.
بعد از این بود که «محمدحسین رستمی ۴ یا پنج خبر برایم فرستاد»، دقیق یادم نیست چندتا و منهم برایش از طریق صرافی پول فرستادم.
در بخشی از این تصاویر پخش شده ازتلویزیون ، صدای محمدحسین رستمی پخش شد که به روحالله زم میگفت: «هنوز پول به دستم نرسیده است» …. «پول جور کن روحالله، پول، پول.»
روحالله زم بعد از پخش این صدا گفت که این آخرین مکالمه من با رستمی قبل از بازداشت اوست که من خودم یاد هست «دو سه بار به او پول دادم.»
«روح الله زم» برای تفهیم بیشتربه رستمی می گوید:مشخصات محور عملیاتی را میخواستی، زمان عملیات را میخواستی و نقطه عملیات را میخواستی که بگذاری در کانالت. ..
مصاحبه روزنامه شرق با یک «افسرسایبری حزب اللهی» که جاسوس اسرائیل بود.
این مصاحبه درتیر۱۳۹۰ با مدیر سایت «عماریون»انجام گرفته است.
شرق: گفتوگو با مدیر یک سایت شاید به خودی خود خیلی مهم نباشد. اگر هم مهم باشد جایش احتمالا در صفحه تکنولوژی یا آی.تی روزنامه است. گفتوگو با مدیر سایت «عماریون» را یک ماه پیش انجام دادم. محمدحسین رستمی خوب حرف میزند.
حزباللهی است و از تیپ ظاهرش هم میتوان به این موضوع پی برد. نخست قرار بود ساعت پنج صبح در «حسینیه صنف لباسفروشان تهران »یعنی همان جایی که پاتوق بچه حزباللهیهاست -گفتوگو کنیم که نشد.
میگوید زمانی مشاور احمدینژاد هم بوده. جنس خودش را«سایبورگ» میداند
محمدحسین رستمی می گوید: اولین کسی که درتهران« کامپیوتر خانگی» داشت، پدرمن بود»
اگرچه موضوع جریان انحرافی از اردیبهشت به مد روز اصولگرایان بدل شده و سران آنها به صورت روزانه نسبت به وجود جریان عجیب و غریب و خوفانگیزی که میخواهد فلان و بهمان کند، خبر میدهند؛ اما شاید باورتان نشود گروهی وجود دارد که از اواسط سال گذشته نسبت به وجود این جریان به اصولگرایان هشدار میداده.
مدیر«سایت عماریون»افشاگر جریان انحرافی
به آرشیو سایت عماریون که نگاه میکنی، میبینی هم و غمشان را گذاشتهاند تا خبر پشت خبر منتشر کنند و هشدار پشت هشدار بدهند.
سایت عماریون، سایتی است که روزانه از جنگیرها، جنگیری، رمالان و رمالگری خبر میدهد. نامشان هم تقریبا شبیه قرارگاهی است که همین چندوقت پیش نامهایی مانند حسین اللهکرم، پناهیان، طایب، آشنا و… موجودیت آن را اعلام کردند.
محمدحسین و چند نفر دیگر از دوستانش از خانه، سایت را بهروز میکنند
«محمدحسین رستمی» گله میکند از حزب اللهیهایی که قرار بوده کمک کنند در افشاگریهایی که سایتشان علیه جریان به قول او انحرافی منتشر میکنند که گویا نکردهاند.
ناراحت است از این که قرار بوده دفتر و دستکی برایشان مهیا کنند و نکردهاند.
محمدحسین رستمی از جوانانی است که در ستاد احمدینژاد حضور داشته و فعالیت جدی سیاسیاش را آنجا آغاز کرده؛ حالا اما او منتقد دولت است. تند و تیز انتقاد میکند چنانکه انگار نه انگار در انتخابات سالهای ۱۳۸۴ و۱۳۸۸ در ستاد احمدینژاد فعالیت میکرده. گفتوگو با مدیر سایت عماریون پر بود از حرفهایی که بعد از اتمام آن حاضر به انتشارشان نبود.
شرق:سایت شما در سایت عماریون چیست؟
محمدحسین رستمی: حقیر مدیر مسوول سایت هستم. سال ۱۳۸۴ ما گفتیم یک هوای تازه وزیدن گرفته…
شرق: اینکه شعار ستاد علی لاریجانی بود؟
رستمی: البته ما وی را قبول داریم اما ملاک ما رهبریست و با کسی عقد اخوت نبستهایم.
ما اگر هم با مشایی یا فردی مخالف هستیم چون امام خامنهای در نامه سال ۱۳۸۸ به دکتر احمدینژاد فرمودند، البته در حدود دو سال پیش فرمودند مشایی مساله اصلی نیست و فرعی است. اما باید مساله فرعی را باز کرد و به مردم توضیح داد. مثالی برای شما بزنم؛ آیا کراک در جمهوری اسلامی مساله فرعی یا اصلی نظام و مردم است؛ خب نه! اما آیا نباید به آن پرداخت؟
شرق: روند شکلگیری سایت عماریون از کجا شروع شد و چه شد به این نتیجه رسیدید که سایتی ایجاد کنید که در آن، اینچنین بیپروا به برخی میتازید؟
خبرنگار«رجانیوز» وصراط
رستمی: من در یکسری از سایتهای خبری مانند صراط و رجا و چند سایت دیگر خبرنگار بودم. با اینها مشکل پیدا کردم و زدم بیرون..
«رستمی»کارمندوزارت رفاه
مردادماه سال گذشته در وزارت رفاه کار میکردم که این سایت را راه انداختیم.
«سایت عماریون» مرداد و شهریور ۱۳۸۹ ثبت شد.
شرق:هزینههای راهاندازی سایت چطور تامین شد؟
رستمی: مدیرکل بازرسی یکی از وزارتخانهها هزینههای ابتدایی سایت را به ما پرداخت کرد.
شرق:بر چه اساسی و از کدام منبع؟
رستمی:من منبع این پرداختها را نمیدانم اما آقای مدیرکل به من گفت، تو چون تجربه کار خبری داشتی بیا و یک سایت برای ما راه بنداز. الان هم بر سر مالکیت این سایت اختلافنظر هست بین ما و این بندههای خدا.
شرق:کدام بندههای خدا؟
رستمی: بین ما و آقای «مت…» به عنوان مدیرکل بازرسی که از مسوولان ارشد ستاد انتخاباتی آقای احمدینژاد بودند و از نزدیکان آقای محصولی. وی قرار بود یکی از وزرا باشد که نشد. قرار بود رییس سازمان حج بشود که آن هم نشد.
شرق: ایده تشکیل «سایت عماریون» متعلق به چه کسی بود؟
رستمی: ایده من بود. چون آقا (رهبرانقلاب)آمدند و فرمودند: «اَینَ عمار؟» ما در رسانهها عمار ندیدم پس این رسانه را راه انداختیم.
این سایت پاسخی به ندای این عمار آقا (رهبرانقلاب)بود.
شرق:چه شد که این ایده شکل گرفت؟
رستمی: من آن موقع ۲۰ سالم بود اما از دوران نوجوانی کار سیاسی میکردم در گروههای مذهبی که به نام «حزبالله» معروف بودند.
همانطور که گفتم ما سال ۱۳۸۴ دیدیم یک هوای تازهای در کشور وزیدن گرفته، چه در جبهه نخبگان چه آن طرف. البته این را هم بگویم که اگر آنوریها روی یک نفر میبستند، انتخابات را میبردند.
شرق:خب این چه دلیلی برای رویش نخبگان است؟
رستمی: شما افرادی را میدیدید که فکر نمیکردید روزی رییسجمهور بشوند. رویش احزاب و گروههای مختلف سیاسی و همچنین روآمدن افراد جدید؛ باعث شد بنده و دوستانم در فضای سیاسی فعالتر شویم.
شرق:کجا زندگی میکردید؟
رستمی: ما از ابتدای حیاتمان بچه خاک پای سیدالکریم «شاه عبدالعظیم» بودیم و رعیت سیدالکریم (علیه السلام)؛ به قول آقای حجاریان بچه جایی هستیم که حاشیه بر متن غلبه دارد.
طیف فکری ما هم حزبالله بود.
حزبالله که عضو و غیرعضو نداشت اما در کارهایی که تشخیص میدادم به نفع اسلام و نظام است، شرکت میکردم.
شرق:مثل چه کارهایی؟
مدیرسایت-پیراسته فر:مثل جاسوسی!فروختن اخبارنظام به معاندین(آمدنیوز)کاسبی کردن،البته درقبالش ازآقای«روح الله زم»پول می گرفت!
رستمی: کفن پوشیدنها و… که فکر میکنم به این زودیها تکرار هم بشود. در سایت هم خبر احتمال «کفنپوشی »حزباللهیها علیه وضع کنونی را زدهایم.
رستمی(جاسوس)یکی ازکفن پوشان بود!
من(رستمی) به این کفنپوشی افتخار میکنم.
داشتم میگفتم: در سال ۱۳۸۴ ما دیدم که آقای احمدینژاد به ما نزدیکتر است؛ در نتیجه وارد ستاد وی شدیم که آقای بذرپاش هم رییس بود. عدهای جوان بسیجی بودیم که دور هم جمع شدیم؛ از انتخابات هیچ چیزی به معنای حرفهای و غربی آن نمیدانستیم.
بنده در ستاد مرکزی که مسوولش آقای بذرپاش بود، کار کردم. حقیر به این اعتقاد دارم که قلوب مردم دست خداست، چه وقتی که احمدینژاد رای میآورد، چه وقتی که آقای خاتمی، رییسجمهور میشود و چه زمانی که بنی صدر رای میآورد.
شرق: در ستاد چه میکردید؟
رستمی: کار رسانهای میکردیم چون من از ۱۴، ۱۳ سالگی کار خبری و تبلیغاتی(جنگ روانی) میکردم به این امور آشنا بودم. پدر من اولین کسی است در تهران که کامپیوتر داشته؛ فکر کنم از سال ۱۳۶۸ وی کامپیوتر داشتهاند و به خاطر همین من جنسم سایبورگه.
شرق:خب انتخابات برگزار شد و احمدینژاد رییسجمهور؟
رستمی: فیلم «آژانس شیشهای» را دیدهاید که بازیگر نقش جانباز بسیجی میگوید: «بعد از جنگ برگشتیم سر زمینمون بیتراکتور»؛ حقیر هم قبل از انتخابات تفحص بودم و بعد هم برگشتم سر «تفحص». بنده از دوران نوجوانی و دانشجویی «منطقه »میرفتم.
درکار«تفحص اجسادشهداء»همکاری می کردم
شرق:چند وقت تفحص بودید؟
رستمی: ۱۳ ماه. تفحص تعطیل شد و رفتم ستاد احمدینژاد. بعد از پیروزی دوستان رفتند پست گرفتند و ما برگشتیم منطقه جنگی«تفحص شهدا.»بعد هم یکسری نهادها به دلیل سابقه خبری که من داشتم، خواستند برایشان بولتن خبری درست کنم.
شرق:چه نهادهایی؟
رستمی: نمیتوانم بگویم.
برخی دوستان به من گفتند تو زن و بچهداری و بچهات گناه دارد. به من گفتند برگرد تهران چون ممکن است شهید بشوی.
من هم برگشتم و در «حراست سازمان شهرداریها و دهیاریهای وزارت کشور» مشغول به کارشدم.
جاسوسی که با«غازچران»اختلاف داشت!
یک مدت ماندم تا اختلاف پیدا کردم با جوانهایی که تا قبل از ۱۳۸۴ «غاز میچراندن» ولی بعد از پیروزی احمدینژاد در انتخابات به الاف و الوف رسیدند.
شرق:«غازچران»یعنی چه؟
رستمی: یعنی طرف نمیدانست فرق کاغذ گلاسه و کاهی چیست بعد ناگهان شد مدیرکل روابط عمومی فلان اداره. آقایان به صرف حضور در ستاد پست گرفتند. مثلا همین آقای… که شد مدیر کل بهزیستی حتی کارت پایان خدمت وی هم مجعول بود، تخصص هم نداشت.
شرق:اما گویا دکترا دارند؟
تقوا داشته باش،نه مدرک(البته کمی جاسوسی هم بلدباشی)
رستمی: اگر دکتر است مدرکش را بیاورد، حالا اصلا دکترا هم داشته باشد که ندارد؛ خوب که چه؟ مدرک دکترا چه قلابی و چه حقیقی، آیا مدارک دانشگاهی جای تقوا را میگیرد؟یا مایه رستگاری در آخرت میشود؟
این همه اشخاص دارای مدارک دکترای فراماسون در داخل و خارج چه میکنند؟ دکتر شدن در هیچ رشتهای موجب راه بردن به حق نمیشود؛ علم چندان که بیشتر خوانی – چون عمل در تو نیست؛ نادانی!
شرق:خب اینکه چه کسی در چه پستی باشد به نظر رییسجمهور بستگی دارد؟
رستمی: صرف تشخیص کفایت نمیکند. این انتصابها برای این بود و هست که… بلندتر از خودش را نمیتوانست بپذیرد.
من دولت آقای خاتمی را در رابطه با تخصص محوری و اجرای سیاستهای موفق اقتصادی بیشتر قبول دارم. بسیار موفقتر بود. چون خاتمی بلندتر از خودش را میتوانست ببیند.
شرق:بعد از سازمان شهرداریها کجا رفتید؟
«علی فائز »کیست؟
رستمی: یک مدت کار آزاد میکردم. مثلا شما اگر «علی فائز »را در اینترنت سرچ کنی، مقالاتی را پیدا میکنی که حقیر با نام مستعار به سایتهای مختلف مثل «سایت الف» میدادم.
کارگاه خبرنگاری میگذاشتم. درس میدادم. عکاسی میکردم و عکس میفروختم.
اما بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ دوستانی در دولت به ما گفتند بیا یکی از وزارتخانهها. من هم رفتم وزارت رفاه.
شرق:پس در انتخابات ریاستجمهوری دهم، هم در ستاد احمدینژاد بودی؟
رستمی:بله. اگر همین الان هم با همین اطلاعات دوباره انتخابات برگزار شود با همان کاندیداها، من دوباره از احمدینژاد حمایت میکنم.
شرق: خب چرا سایت علیه اطرافیان وی(احمدی نژاد) راه انداختید؟
رستمی: چون اینها منحرف شدهاند.
شرق:از چه؟
رستمی: از خط حزبالله.
شرق:بعد رفتید وزارت رفاه؟
مسئول بازرسی وزارت رفاه (محمدحسین رستمی)
رستمی: بله! به دلیل تجربههایی که داشتم رفتم بازرسی وزارت رفاه؛ بعد آنها گفتند ما میخواهیم یک سایت بزنیم. من در بازرسی کار میکردم اما سایت را هم مدیریت میکردم.
عجب آدم باتقوایی بوده این آقای جاسوس!
محمدحسین رستمی:این را هم بگویم که ما حتی از اینترنت وزارت هم استفاده نمیکردیم.
شرعا «حرام» می دانستیم. همه هزینهها را هم آقای«مت…» پرداخت کردند. تا آذر ۱۳۸۹ همه چیز خوب پیش رفت.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:چقدر این منافق به کشمیری شباهت دارد،مرابه یاد«خودکار»کشمیری انداخت:
محمدحسین رستمی+مسعودکشمیری
کشمیری صدای آرامی داشت؛ یک ریش محرابی قشنگ و مراقبت شدید نسبت به مسائل شرعی داشت.
در جیبش همیشه دوتا خودکار میگذاشت؛ یکی برای کارهای شخصی و یکی هم برای کارهای اداری؛ یعنی نمیخواست برای کار شخصی از خودکار «بیتالمال» استفاده کند. منبع:۱۶ شهریور ۱۳۹۰ سایت مشرق.
همکاری ۲جاسوس(رستمی وگُلپور)
ادامه سخنان منافق جاسوس(محمدحسین رستمی):در آذرماه «برادر عزیز و متعهد ما آقای رضا گَلپور» آن نامه معروف را خطاب به مشایی نوشت. نامه را صبح منتشر کردیم و برای اینکه نتوانند فشار بیاورند، سر کار نرفتم. موبایلم را هم خاموش کردم اما اشتباه کردم و دسترسی به کارتابلهای سایت را مسدود نکردم. ساعت ۱۰ شب گوشی را روشن کردم، آقای «مت…» که از مدیران آنجا بود و هزینههای ایجاد سایت را داده بود زنگ زد و گفت ما میخواستیم با مشایی بیعت کنیم بیخود کردی این نامه را منتشر کردی.
رضاگلپور+شهرزاد میرقلیخان(رئیس دفتر-بازرس ویژه سرافراز)
گفتم شما که تا دیروز میگفتید مشایی ال است و بل. گفتند با نامه آقای گلپور، نظام به هم ریخته است شما باید نامه را از سایت بردارید. گفتم من در خیابان هستم و به محض اینکه به خانه برسم مطلب را از سایت بر میدارم. تا من به خانه برسم آنها خودشان مطلب را پایین آورده بودند. فردا من را از وزارت رفاه اخراج کردند و حتی حقوق چندماهه من را پرداخت نکردند. من هم دسترسی اینها به کارتابلهای مدیریتی سایت را بستم و با تعدادی از دوستان از خانههایمان فعالیت سایت عماریون را ادامه دادیم. بعد از این ما شدیم «اخ» و «چیز» و «ویز» دولت و شدیم ضد ولایت. نامه را هم سرانجام با فشار غیرمتعارف، غیرمعقول و غیر رسمی حذف کردند.
شرق: و بعد شما دوباره نامه را منتشر کردید؟
رستمی: نه
شرق:چرا؟
رستمی: چون دوستان گفتند شما کار خودت را کردهای.
شرق: دوستان کی هستند؟
رستمی: برادرانمان در سایتهای دیگر.
شرق: و فشار نامتعارف یعنی چه؟
رستمی: مثلا از دفتر فلان مقام دولتی زنگ میزدند که باید نامه را بردارید.
ما یک بمب منفجر کردیم که دولت باید هزینهاش را میداد و البته باید همچنان هزینه این نامه را بدهد؛ یا بیاید رسما نفی کند یا از ما شکایت کند.
بالاخره در این نامه ما، اتهامهایی را متوجه چشم اسفندیار دولت کردهایم؛ جالب است بدانید یکی از هزینههای این نامه برکناری متکی بود.
شرق:رابطه این نامه و حذف متکی چیست؟
رستمی: نامه رضا گلپور که در مورد مشایی بود به متکی چه ربطی دارد؟
گویا شما از اختلاف وزیر سابق امور خارجه و آقای احمدینژاد اطلاعی ندارید؟
! دولت برای اینکه یک جریان جدید فکری درست کند، متکی را با آن شرایط حذف کرد. ملیگراهای خارج نشین نزدیک به دولت هم در سایتهایشان، این تحلیلها را زدند. یکی از دلایل عزل متکی، انحراف افکار عمومی از جریان ضد مشایی بود.
شرق:ملیگراها؟
رستمی: مثلا خانم پریوش سطوتی، همسر مرحوم دکتر فاطمی.
شرق:خب بعد از اینکه از وزارت رفاه اخراج شدید خودتان سایت را بالا آوردید؟
رستمی: بله. با کمک دوستان و از سر تکلیف. چون پول نبود و فقط تکلیف بود.
جالب است بدانید ما در سایتمان مدرس دوره خبرنگاری هم به عنوان همکار داریم.
شرق:رابطه شما با قرارگاه «عمار» چیست؛ همین قرارگاه که هم اسمش شبیه شماست و هم شما خبرهایش را جزبهجز پوشش میدهید؟
رستمی: سمتی ندارم.
شرق:یعنی رابطهای میان شما با قرارگاه عمار نیست؟
رستمی: این قرارگاه خیلی بعد از سایت ما تشکیل شد.
شرق:یعنی نخست رسانه تشکیل شد بعد ارگان؟
رستمی: خب هم تاریخ ثبت سایت عماریون مشخص است هم قرارگاه عمار، ما در مرداد ماه ۱۳۸۹ سایت را ایجاد کردیم اما قرارگاه عمار ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ ایجاد شده است.
شرق:خب بالاخره سایت عماریون رسانه قرارگاه عمار هست یا نه؟
رستمی: میتواند باشد. غیر از ما سایتهای بیباک و صراط هم هستند. حتی اگر خبری باشد خبرگزاری فارس هم منتشر میکند.
شرق:یعنی قرارگاه عمار نتیجه منطقی سایت عمار است؟
رستمی: میتواند برداشت شما درست باشد اما به همه اعلام میکنیم که عماریون یک اتفاق تازه است.
شرق:استقبال مخاطبان از سایت شما چطور بوده؟
رستمی:خوب بوده. ما بیشتر مرکز انتشار برخی اخبار و مطالبی هستیم که بقیه نمیتوانند آنها را منتشر کنند. الان حدود ۷۵۰۰ ایپی، بازدید از صفحه اول داریم و رنکینگ مادر سایتهای ایرانی الان بالاتر از ۵۰۰ است.
شرق:رابط شما با قرارگاه عمار کیست؟
رستمی:ما از این نوع ساختارها نداریم و نامتقارن هستیم.
شرق: خیلی به این واژههای نظامی علاقه دارید؟
رستمی: شاید سوابق نظامی هم داشته باشم.
شرق:شما سنی ندارید که؛ کجا سابقه نظامی پیدا کردهاید؟
رستمی: تمام جهان اسلام عرصه حضور ماست.
شرق:تمام مطالب سایت را با قرارگاه چک میکنید؟
رستمی: نه. کسی حق ندارد در کار ما دخالت کند. مسوولیت این سایت با من است. قرارگاه عمار با انتشار خیلی از مطالبی که ما منتشر کردیم، موافقت ندارد.
شرق:واکنشها به سایت شما چه بوده؟
رستمی: من امروز که با شما صحبت میکنم از دادگاه برمیگردم چون شکایتهایی از سایت ما شده است.
شرق:همه خبرهایتان را یک شب میگذارید گویا؟
رستمی: اخبار ویژه را یک شب میگذاریم که سایتها بتوانند بردارند. حرفهایگری است دیگر. این ساعت خبر را میزنیم تا نتوانند فشار بیاورند که خبر را حذف کنید.
شرق:از خبرهایی که منتشر میکنید اینگونه به نظر میرسد که شما رسالتتان را فقط در انتشار اخبار به هدف افشاگری در مورد جریان معروف به جریان انحرافی میدانید؟
«جاسوس اسرائیل» درمبارزه باشیطان بزرگ!
رستمی: نه اینگونه نیست، ما رسالت اصلی خود را در مبارزه با شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار میدانیم،
اما اولین سایتی هستیم که این جریان انحرافی را به صورت علمی و متقن افشا کردیم.
ما سال ۱۳۸۸ گفتیم، به همه هم گفتیم. خیلیها توجه نکردند. ما خیلی بیش از اینها راجع به این جریان منحرف نفوذی ضدولایت اطلاعات داریم که منتشر خواهیم کرد.
شرق:تقریبا تمام اخبار سایت شما در مورد همین جریان مورد اشاره است و رد بسیاری از خبرها در این مورد یکجورایی به سایت شما بر میگردد؟
رستمی: بله. تازه بیش از اینها سند داریم که هنوز کسی اطلاع ندارد.
شرق:واقعا؟
رستمی: بله. ما سند داریم. فکر میکنید چرا تا به الان مشایی از ما به صورت شخصی و قانونی شکایت رسمی نکرده است، چون میداند ما چه اسنادی از او داریم.
شرق:شما سندهایی از مشایی دارید که رو کردید؟
رستمی:بله. وزارت اطلاعات من را احضار کرد، گفت: این نامه آقای گلپور که منتشر کردید، شماره دو و سه هم دارد؛ گفتم شک نکنید. به ما تکلیف شود، میزنیم. ما آدمهایی هستیم که اگر بگوییم کاری را میکنیم حتما انجامش میدهیم.
شرق:تا به حال با شما برخورد شده؟
رستمی: بله. یکبار به وزارت اطلاعات احضار شدم و امروز هم که رفتیم دادگاه. یکی شکایت رحیمی از سایت به دلیل انتشار نامه گلپور و دیگری نسبت دادن مشایی به فراماسونری. یک آقایی به نام غفاری که عکساش را به اشتباه جای عباس غفاری، شیطانپرست گذاشتیم هم از ما شکایت کرده است.
شرق:و سایت را همچنان ادامه میدهید؟
رستمی: بله. بدانند ما تا حذف جریان انحرافی ادامه میدهیم یا آنها ما را حذف میکنند یا ما آنها را حذف میکنیم. دیگر کسی اینها را شعیب نمیداند. آقا عزیز- فرمانده سپاه – و حاج علی فضلی و دکتر عبدالحسین اللهکرم خیلی بیشتر به شعیب شبیه هستند.
روزنامه شرق:دقیقا در سایتتان با چه میجنگید؟
رستمی:هر کس جلوی رهبری و تفکر ولایی بایستد.
شرق:سایت عماریون را باید تبلور سایبری حزبالله دانست؟
رستمی:انشاءالله این تلقی محقق شود.
شرق:تحصیلات شما چیست؟
رستمی:بنده چندبار دانشگاه رفتم اما درس را تمام نکردم چون در دانشگاه علم ندیدم. درصد بالایی از دانشجویان ما دنبال علم نیستند و به خاطر جو و مدرکگرایی وارد دانشگاه شدهاند. حقیر در رشته علومسیاسی، تاریخ سیاسی تشیع و حقوق دانشگاه رفتهام.
شرق:چه دانشگاهی؟
رستمی:دانشگاه مذاهب اسلامی، دانشگاه شیراز و دانشگاه جامع علمی- کاربردی شهید محلاتی سپاه. چون از اساتیدم علم ندیدم، درس را رها کردم البته مطالعات دانشگاهی و دینی متعددی دارم و به اصطلاح پای منبر خیلی از اساتید مسلم حوزوی و دانشگاهی بودهام.
کتابهایی که رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای) خوانده اند+مطالعه امام خمینی
توصیه هایی که رهبرانقلاب برای مطالعه«کتابخواتی»داشته اند.
مقام معظم رهبری: با خود کتاب همراه داشته باشید و از وقتهای اضافه خود برای کتابخوانی استفاده کنید.بهار۱۳۷۵
مقام معظم رهبری:کتابخوانی را جزء کارهای زندگی بدانید...به بهانه اشتغال و کارهای روزمره از مطالعه غفلت نکنید/دهه۶۰
رهبرانقلاب:جوانها وقتی دور هم مینشینند و دو ساعت سه ساعت جلسه دارند یه قرار بگذارند که از این جلسه ، نیم ساعت کتاب بخوانند./آبان۱۳۷۶
رهبرانقلاب:کودکان را به کتابخوانی عادت بدهید، این کار تا آخر عمر همراه با آنها خواهد بود...پدر و مادرها بچهها را از اول با کتاب مانوس کنند/دهه۷۰
«سید مجتبی » دومین فرزند،داماد دکترغلامعلی حداد عادل است.
دکترحداد عادل(پدرعروس رهبرانقلاب) درباره عادت کتابخوانی مقام معظم رهبری میگوید: ایشان در هر موضوعی که مخاطب بحث داشته باشد، کتابهایی را برای ارجاع به آنها معرفی میکنند، که بسیاری از این کتابها در کتابخانه شخصی معظمله نیز موجود است.
دکترحدادعادل می گوید: یکی از عادتهای کتابخوانی ایشان این است که با اتمام مطالعه کتاب، نظر خود را در حد یک صفحه درباره کتاب نوشته آن را بههمراه کتاب در قفسه کتابخانه قرار میدهند، بهگونهای که برای خواننده آگاهی از نظر ایشان درباره کتاب بهسرعت با خواندن آن کتاب امکان پذیر است.
رهبر انقلاب یک خواننده فعال کتاب هستند، مطالعه ایشان انفعالی نیست، ابتدا هر کتاب را ارزیابی میکنند، نیت و انگیزه نویسنده از نگارش کتاب، ترجمه، قلم و نثر کتاب و حتی ظاهر کتاب را نیز بررسی میکنند، میتوان گفت رهبر انقلاب با کتاب زندگی میکنند.
دکترحدادمی گوید: از خصوصیات ایشان در کتابخوانی، مداومت است. گذشته از مطالعات کاری در مورد موضوعات اساسی کشور،
ایشان نوعاً شبها پیش از خواب مطالعه میکنند؛ یک مطالعه سبک. این غیر از مطالعه سنگینی است که برای درس خارج فقه یا ایراد یک سخنرانی میکنند. مطالعه آخر شب برای ایشان در واقع برای رفع خستگی و بهعنوان تفریح ذهنی مطرح است. البته مطالعه سبک ایشان جزو مطالعات سنگین ماهاست!»./منبع:آذر ۱۳۹۲تسنیم
تسنیم درارديبهشت ۱۳۹۸ازخاطرات مقام معظم رهبری اینگونه می نویسد:
آیت الله سیدعلی خامنه ای:از شش سال تحصیل در حوزه مشهد خاطرات بسیاری دارم که یک مورد آن را ذکر میکنم و آن عبارت بود از «شیفتگی شدید من به مطالعه» کتابهای داستان و رمانهای مشهور جهانی و ایرانی.
شاید من همه داستانهای «میشل زواگو» را که ده تا است، خواندهام. داستانهای «الکساندر دوما»ی پدر و پسر را هم خواندهام. همچنین تمامی یا بیشتر داستانهای ایرانی را نیز خواندهام. خواندن این داستانها و رمانها تأثیر محسوسی در ذهن و شیوه نگارش انسان دارد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«میشل زواکو »کیست؟
«میشل زواکو »متولد ۱۸۶۰ جزیره کُرس(جنوب شرقی فرانسه) یک منتقد ومبارز بود،تحصیلات دانشگاهی داشت واستاددانشگاه«وین»بود،امابعلت آثارمنتقدانه ای که داشته اورااز کالج اخراج می کنند،وی به پاریس می رودو«روزنامه» ای را منتشرمی کند،که درآن رسانه آثارش گُل می کند؛آثارش آنقدرتأثیرگذاربود که در سال ۱۸۹۰به زندان افکنده می شود،یکی ازویژگیهایش «اعتمادبنفس»بالایش بوده که درلابلای آثارش همین شجاعت ونترسی پیداست،میشل گاهی درمصاحبه هایش بامسئولین رده بالای مملکتی آنهارابه «ترسوبودن»متهم می کرد.
آثار «میشل زواکو »حدود۳۰عنوان است،کتابهایی که درایران چاپ شده غبارتنداز: نوستراداموس (جادوگر مرموز)،دو خواهر (۲ جلد)، شوالیه قهرمان، اشکهای دلقک (تریبوله)، صخره ی عشق، کاپیتان، بوریدان پهلوان برج نل، قصر سن پل، ژان دلاور،ملکه ایزابو، ملکه آن،حماسه عشق، رز ماری، شواله دسس، گلهای پاریس، پسر راسپوتین، لوئی سیزدهم (دختر شجاع)، لوکرس برژیا، فوستای مغلوب؛« پاردایانها ۱۰ جلداست». وسرانجام «میشل زواگو »در سن ۵۸ سالگی (۱۹۱۸ )درگذشت./پایان توضیحات مدیرسایت.
خاطرات رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای):سال ۱۳۳۶ چند ماه به عراق سفر کردم؛ برخی کتابهایی را هم که به آنها خیلی علاقه داشتم، بههمراه خود بردم. بعد به کتابخانه شوشتریّه نجف اشرف رفتم که اتّفاقاً بسیاری از کتابهای عمویم ــ سیّد محمّد ــ در این کتابخانه هست و موقوفه آنجاست. در آنجا کتابهایی را استنساخ کردم. سپس بههمراه خانواده از طریق بصره به ایران بازگشتیم و از خرّمشهر با قطار به تهران آمدیم. در تهران کتابها را بههمراه چند شناسنامه گم کردم. همه جا را زیر و رو کردم و هر جایی را گشتم، به انبارهای راهآهن رفتم و مدّتها در آنجا جستوجو کردم؛ امّا نتیجهای نداشت. پریشان و اندوهگین و افسوسمند به مشهد بازگشتم. دو سال بعد نامهای از یک راننده تاکسی به دستم رسید که نوشته بود: "من بستهای را که در اتومبیلم جا مانده بود، پیدا کردم، آن را باز کردم، امّا هیچ نشانی از صاحبش در آن نیافتم؛ فقط چند کتاب و شناسنامه در آن بود. دیدم صاحب شناسنامه، معمّم است؛ لذا از فردی معمّم در تهران پرسوجو کردم و او نشانی مسجد مشهد را به من داد". به این ترتیب کتابها به من بازگشت!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: آیامقام معظم رهبری به عتبات مشرف شده اند؟
اولین سفرکربلا ۷ سالگی:در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷ سالگی
رهبرانقلاب :«پدرم میخواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد. [اما] نتوانست گذرنامهاش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شبهای سختی گذراندیم... در بصره گمان میکردیم که دیگر تقریبا از خطر جسته[ایم]. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیت گرفتند. رفتیم نجف..چند ماهی نجف بودیم،کربلا، کاظمین و سامرا رفتیم»
دومین زیارت کربلا ونجف درسن ۱۸سالگی
آیت الله سیدعلی خامنه ای در سال ۱۳۳۶، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بودهاند عازم عراق میشوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور مییابند و«ازحوزه نجف خوشش می آیدکه قصداقامت درنجف را داشتند، ولی به دلیل مخالفت پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمیگردند.»
سومین دیدارناموفق کربلا
ساواک:«آشوبگراست،نبایدبرود!»
محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا میکند... اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد ونامه ساواک: «مشارالیه... از هر فرصتی برای تحریک مردم استفاده مینماید و پایبند به هیچ اصول و تعهدات خود-به حکومت شاه- نمیباشد،موافقت نمی شود.»/پایان توضیحات مدیریت سایت.
ادامه...کتابهایی که رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای) خوانده اند
«کتاب «دن آرام» شولوخوف
«کتاب «دن آرام» شولوخوف را خوانده ام که کتاب خوبی است اما کتاب «گذر از رنج ها» از آلکسی تولستوی در به تصویر کشیدن انقلاب، بهتر است.»
کتاب «دن آرام» نوشته میخائیل شولوخوف
کتاب «دن آرام» نوشته میخائیل شولوخوف از آثار جاودانه ادبیات جهان به شمار می رود که به شیوه رئالیزم اجتماعی به نگارش درآمده و رویدادهای یک دوره بسیار با اهمیت از تاریخ مردم روسیه را بازتاب می دهد،(درباره انقلاب اکتبر۱۹۱۷ روسیه =مهر۱۲۹۶)
«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه رمان های طول تاریخ را نخوانده ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده ام که مربوط به حوادث قرن های گوناگون هم هست. بعضی رمان های خیلی قدیمی را هم خوانده ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده ام. امیرارسلان هم خوانده ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده ام. وقتی نگاه می کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم … من می گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان نویسی، در عالم کتاب نویسی. واقعاً یک معجزه است … زمانی که جوان ها زیاد دور و بر من می آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»
در دیدار با خانواده شهید مطهری «یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف... به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده ای است...راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است...»
در دیدار با برخی امامان جمعه در دی ماه ۱۳۸۰ در خصوص کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت گفته اند: «حتی در مطالب جدی هم می شود از کارهای هنری و ذوقی استفاده کرد. من یکی از مثال های خوبی که در این زمینه در نظر دارم، کتاب «لذات فلسفه»ی ویل دورانت است که مرحوم دکتر زریاب آن را بسیار عالی ترجمه کرده است.
در این کتاب «ویل دورانت» مطالب فلسفی غرب را با ذوقی ترین بیان ها مطرح کرده است. این کتاب مثل شعر می ماند و انسان وقتی آن را مطالعه می کند، اصلا نمی فهمد این کتاب فلسفه است. هم نویسنده و هم مترجم، خیلی عالی و با ذوقی زیبا و هنری، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می گذارند....
رهبر انقلاب در دیدار دست اندر کاران «هفته کتاب» در سال ۱۳۷۵ تاکید کرد: «قیمت این کتاب «جان شیفته» رومن رولان به مراتب از این بیشتر است؛ هم تاریخ است، هم ادبیات است، هم اخلاق است، هم هنر است؛ این کتاب همه چیز است، این کتاب را من سالها پیش خوانده ام... »
این در حالی است که رهبر انقلاب در سال ۱۳۸۵و در جریان بازدید از سالن ۷ نمایشگاه کتاب، هنگام بازدید از غرفه نشر ناهید ـــ ناشر غالب آثار م.الف به آذین ـــ خطاب به مسئول غرفه گفتند: سلام مرا به آقای به آذین برسانید. ایشان در گفتگویی کوتاه با مسئول غرفه «به آذین» را مترجمی قوی با آثاری ارزشمند چون «جان شیفته» دانستند و به مزاح پرسیدند: «حق الترجمه ایشان را تمام و کمال می دهید یا نه؟»
«این کتاب، کتاب بسیار خوبی است. در مراجعاتی که داشته ام، آن را از همه ی آنچه در این موضوع دیده ام بهتر یافتم. این فقط یک کتاب لغت نیست؛ یک موسوعه و دائرةالمعارف قرآنی است. بلکه در آن اقوال و آراء بسیار -آن هم به تفصیل- نقل شده و در آخر هر بحث هم، تحلیل هایی افزوده شده است. اسم معجم برای این کتاب، کوچک است. این کتاب، کتاب با ارزش و مفیدی است که همانند آن را نداریم. حتی اهل سنت -مخصوصاً مصریها که کارهای زیادی در این زمینه دارند- مانند این را ندارند. چند دوره از آن را برای کتابخانه های مهم مثل کتابخانه الازهر بفرستید.»
کتاب« آب هرگز نمی میرد» سردار میرزامحمد سُلگی
«سلام بر یاران حسین (علیه السّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه هایی چون سُلگی و خوش لفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم / لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران / که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم. ..
در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین ها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده اند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی مقام علی چیت سازیان نیز دارای همین برجستگی ها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.»
کتاب«همپای صاعقه»گل علی بابایی و حسین بهزاد
رهبر انقلاب پس از مطالعه کتاب «همپای صاعقه» ـ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در زمان سردار حاج احمد متوسلیان ـ تقریظی بر این کتاب زدند و در این یادداشت نوشتند:
«بسم الله الرحمن الرحیم این یک کتاب منبع بسیار غنی و ارزشمند است که از آن می توان ده ها کتاب و فیلمنامه و زندگینامه استخراج کرد. لحظات و حالات ثبت شده در سراسر این کتاب، همان ظرافت های حیرت انگیزی است که از مجموع آن، تابلوی پرشکوه و باعظمت عملیاتی چون فتح المبین و بیت المقدس پدید آمده و برترین های هنر جهاد و ایثار و شجاعت و ابتکار را در مجموعه ی نمایشگاه بی نظیر هنرهای انقلاب اسلامی، نشان می دهد.
این مردان بزرگی که نام آن ها بسی آسان بر زبان و دل غافل ما می گذرد، از جنس همان اخوان صفا و فرسان هیجائند که سید شهیدان سلام الله علیه آن ها را با عظمت و سوز و مهر، مخاطب ساخت و از فقدان آنان غمگین بود. سلام خدا و بندگان برگزیده و فرشتگان و رسولان او نثار روح مطهر آنان باد. در روز و شب هایی از آبان و آذر ۱۳۸۶ صفحه به صفحه و سطر به سطر مطالعه و نیوشیده شد.»
کتاب«دختر شینا »خاطرات خانم قدم خیر محمّدی کنعان
رهبر انقلاب درباره این کتاب نوشتند: «رحمت خدا بر این بانوی صبور و با ایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامه ی جهاد دشوارش باز دارد. جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود.»
کتاب« فرهنگ جبهه » سید مهدی فهیمی
رهبر انقلاب در دیدار با اعضای دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه در دی ماه سال 70 در خصوص مجموعه فرهنگ جبهه گفتند: «وقتی که جلد اول فرهنگ جبهه درآمد، طبعاً به طور عادی، مثل بقیه منشوراتی که پیش من می آوردند، نشستم آن را خواندم. این کتاب از بس مرا جذب کرد، تا آخرش خواندم؛ بعد دیدم این کافی نیست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشینید این کتاب را بخوانید؛ گفتم این کتاب اصلاً باید در فضای خانه ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند.»
کتاب«آن ۲۳نفر»احمد یوسف زاده
«در روزهای پایانی ۱۳۹۳ و آغازین ۱۳۹۴ با شیرینی این نوشته ی شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرین کام شدم و لحظه ها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسنده ی خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه ی این زیبائیها، پرداخته ی سرپنجه ی معجزه گر اوست درود میفرستم و جبهه ی سپاس بر خاک میسایم. یک بار دیگر کرمان را از دریچه این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناخته ام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.»
«روز و شبی چند در لحظه های پیش از خواب، در فضایی عطرآگین و مصفا و در معراج شور و حالی که سطور و کلمات نورانی این کتاب به خواننده خود عطا می کند، سیر کردم و خدا را سپاس گفتم، هم بر آن قطره عشقی که در جان این نویسنده افکنده و چنین زلال اندیشه و ذوقی را بر قلم او جاری ساخته است، و هم بر آن دست قدرتی که نقشی چنان بدیع و یکتا بر صفحه تاریخ معاصر پدید آورده و صحنه هایی که افسانه وار از ذهن و چشم بشر این روزگار بیگانه است، در واقعیت زندگی این نسل از ملت ایران نقش زده است. له الحمدالحامدین ابدا لآبدین.
بیشتر فضیلت هایی که تاریخ انسان را زیور بخشیده و آرایش داده و مشعل و راهنمای افراد بشر شده است. محصول لحظه پرباری از زندگی یک یا چند انسان است. صبر، زهد، امتناع، گذشت، شجاعت، صدق، ایثار، و همه فضایل بشر که در سرگذشت او می بینیم از این قبیل است. هزاران لحظه پربار در هر روز و شب حماسه هشت ساله ملت ایران مکنون است و هر که با نگاهی هنرمندانه آن ها را ببیند و با قلمی هنرمندانه آن را ثبت و ماندگار کند و پیش از این ها، با توفیقی الهی به این همه دست یافته باشد، مشعل رهروان معراج انسانی را جان مایه و فروغ بخشیده است و این کتاب و نویسنده اش در آن زمره اند.»
کتاب «من زنده ام» خاطرات دوران چهار ساله ی اسارت خانم معصومه آباد در زندان های رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخش های مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا می کند. رهبر انقلاب درباره این کتاب نوشتند: «کتاب را با احساس دوگانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده ی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسّم کردن زیبائیها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه ی یادها و خاطره های مجاهدان و آزادگان، ذخیره ی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنی ها را پرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظه ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته هائی است که ترجمه اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.»
رهبر انقلاب درباره این کتاب تاکید کردند: «بچّه های همدان؛ بچّه های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی ادّعا؛ یاران حسین (علیه السّلام)؛ یاوران دین خدا. . و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور. . و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی. . اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکش تر میسازد.
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزرده ی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه دیدگان است. بر او و بر همه ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان شاء الله... درباره ی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه ی کتاب یک غزل به تمام معنی است.»
حضرت آیت الله خامنه ای در یادداشتی کوتاه بر کتاب داستانی «تن تن و سندباد» که در آبان ماه ۱۳۷۳ به نگارش درآمده مرقوم داشته اند: «من هم همین قصّه را همیشه تعریف می کردم! حیف که خیلی ها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخه ی این کتاب را به همه ی بچه ها بدهم.»
رهبر انقلاب درباره این کتاب نوشته اند: «سرگذشت این نوجوان شجاع و باهوش و صبور در اردوگاه های اسارت، یکی از شگفتی های دفاع مقدّس است؛ ماجراهای پسربچّه ی سیزده چهارده ساله ای که نخست میدان جنگ و سپس میدان مقاومت در برابر مأموران درنده خوی بعثی را با رفتار و روحیه ای اعجاب انگیز، آزموده و از هر دو سربلند بیرون آمده است.
دلْ بر مظلومیّت او میسوزد ولی از قدرت و تحمّل و صبر او پرمیکشد؛ این نیز بخشی از معجزه ی بزرگ انقلاب اسلامی است. در این کتاب، نشانه های خباثت و لئامتِ مأموران بعثی آشکارتر از کتابهای مشابهی است که خوانده ام. به هرحال این یک سند باارزش از دفاع مقدّس و انقلاب است؛ باید قدر دانسته شود. خوب است سست پیمان های مغلوب دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته ی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود.»
مقام معظم رهبری درباره «خداحافظ کرخه» تقریضی نوشته اند و در آن آورده اند: «این کتاب شیرین و ساده، زندگی و احساس و جهت گیری های بسیجی را به خوبی تشریح می کند. نویسنده، که خود یک بسیجی با همه بار فرهنگی این کلمه است، با بیان بعضی از جزئیات به ظاهر کم اهمیت، آن امر مهم را تصویر و ترسیم کرده است. با اینکه جوانی کم سن و سال است، بسی پخته تر از عمر خود می نویسد و می اندیشد. گاه در نقل حوادث، تسلسل طبیعی و منطقی رعایت نشده است. باری این یکی از کتاب های خیلی خوب در مجموعه خاطره هاست.
«لشکر خوبان» کتاب خاطرات آقای مهدیقلی رضایی از واحد اطلاعات عملیات لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس است که توسط خانم معصومه سپهری به رشته ی تحریر در آمده است.
رهبر انقلاب اسلامی پیش از این در حاشیه یکی از دیدارهایشان فرموده بودند: «این کتاب لشکرخوبان پر است از اعجاب و عظمت ناگفته ی رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ. در ایامی که این کتاب را می خواندم، بارها و بارها متأثر شدم.»
مقام معظم رهبری در یادداشتی درباره این کتاب گفته است: «از این نوشته عطر اخلاص به مشام می رسد و چه زیباست که روایت صحنه هایی که از اخلاص و ایثار سرشار است نیز از سر اخلاص باشد. نویسنده، فروتنانه خود را غالباً در پشت یاران شهیدش پنهان کرده است. خوشا به حال این جوانان نورانی که در یکی از استثنایی ترین فرصتهای الهی در تاریخ، بیشترین بهره را بردند و به مدد اراده و ایمان و فداکاری، به مدارج عالی انسانی، رسیدند. این کتاب همچنین به خاطر شیرینی زبان روایتش و طنزی که در خیلی جاها نمک نوشته کرده است. از بعضی دیگر از خاطره های مکتوب، خواندنی تر است، باید ترجمه شود».
در یادداشت رهبری می خوانیم: «از این چهار نوشته، سومی را که به قلم شهید سید محمد شکری است قبلاً در جزوه ی مستقل خوانده بودم. از اولی هم که به قلم شیوا و سرشار از صفای شهید سمندری است، ذکر در «حنابندان» قدمی ـ که یکی از شیواترین نوشته های مربوط به جبهه است - رفته بود و با آن آشنائی دورادوری داشتم. آن را خواندم و حقیقتاً محظوظ شدم. خدا این هر دو شهید را در سرادق ملکوت، همنشین اولیاء فرماید. نوشته ی کمال سپاهی هم شیرین و خواندنی است هرچند آن جاذبه ی دو نوشته ی دیگر را ندارد. درباره ی نوشته ی آخر هم، دو سه جمله در ابتدای آن نوشته ام. خداوند به همه شان جزای خیر بدهد.»
در یادداشت رهبری برای این کتاب آمده است: «شرح خاطرات طلاب رزمنده ی جوان که ضمناً شرح گوشه هائی ـ هرچند کوتاه ـ از مجاهدات معصومانه ی آنان نیز هست، در این کتاب با قلم و تقریری شیوا به نگارش آمده است. این شیوه ی نوی است که روایت از کسی و تقریر از کس دیگری باشد. این قلم اگر پخته تر شود، بسی شیواتر خواهد شد.
خیلی از خواندن این کتاب محظوظ شدم، چون روحانی در این کتاب درس دین و معرفت را در خطرناکترین جاها می دهد و در آزمایش های دشوار زندگی با مردم شریک میگردد. این طلبه های جوان و خوش روحیه اند که اگر مدارج تحصیلی را طی کنند رهبران برجسته ی باب انقلاب و جمهوری اسلامی خواهند شد و روحانیون پرچمدار دین زندگیساز. . حوزه ی علمیه بیشک از پرورش چنین طلاب و روحانیونی به خود می بالد و احساس رضایت از انجام وظیفه ی تاریخی خود ـ که همواره بدان موفق بوده است ـ می کند.
تصادف جالبی بود که توفیق مطالعه ی این کتاب در ایام 15 شعبان و مابعد آن که به زیارت قم رفته بودم، دست داد.»
بنابر این گزارش، در این یادداشت که در حاشیه کتاب درج شده است، آمده است:
«بسم الله العزیز جمع آوری خاطرات پراکنده به این شکل می تواند زوایای متعددی از اوضاع جنگ در ماه های اول را روشن سازد، و این از عهده ی یک گزارش جامع که به قلم یکنفر باشد خارج است. البته در این نوشته ها خبرهای ضعیف و مبتنی بر گمان یا مبالغه و امثال آن هم متصور است لکن در مجموع، تصویر جامعی از قضایا را می توان از آن بدست آورد.
بخش آخر که به قلم اسرای عراقی است، بعکس، کاملاً بی فائده و خالی از ذکر جزئیات و وقایع جنگ است و در آن به تکرار کلیات مکرر، اکتفا شده است. البته من بیش از سه چهار گزارش آن را نخواندم. به هر حال این کتاب (بخش اولش) کتاب سودمند و ممتی است.
آن را در ساعاتی از شب ها و روزهای دهه ی اول و دوم ماه رمضان ۱۴۱۲ مطالعه کردم. اسفند ۱۳۷۰»
در یادداشت رهبر انقلاب برای این کتاب می خوانیم: «از این کتاب، آخرین نوشته، یعنی تپه های لاله سرخ از همه شیرینتر و دقیقتر است. نوشته ی شهید هم که طلوع دوباره نام گرفته، عطر شهادت و اخلاصش محسوس است. . و هر سه نوشته یادبودهای با ارزش از جنگ و ایثار هشت ساله است. در نوشته ی حجت ایروانی کوشش پرمرارت و تحمل طلب نیروهای دیده بان بخوبی تشریح شده است. خدایا بهترین پاداش خود به صالحان را به این جوانان پاک عطا کن. . و ما را نیز از آن عشق و اخلاص سهمی عنایت فرما آمین.
رهبر فرزانه انقلاب در تاریخ 1370.12.10 بعد از مطالعه این کتاب یاداشتی بر آن نوشته اند: «این کتاب مرا باز در شور و حال حسرت آلود زیارت خانه خدا و حرم رسول الله (ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم ـ از سالهای دور جوانی ـ هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافته ام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بی معرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان می توانست در خط حج قرار بگیرد... و من نمی توانستم! یا بهتر بگویم: هیچ حمله دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی توانست و جرأت نمی کرد نام مرا در فهرست حاجی های خود ـ چه رسد به عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه زدن بر جای پای پیامبر(ص) در مکه و مدینه، خالی نمانده بود... و این امید، اگرچه با حج ده روزه سال 58 که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده تر و مشتعل تر شد... در سالهای ریاست جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم... اما امروز...؟ شور و اشتیاقی بی سکون و امیدی تقریباً فرو مرده...تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامه ها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده ی شوق نیز هست. این کتاب، شیرین، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول...»
رهبر انقلاب به مناسبت بعثت نبی اکرم (ص) ضمن نقل خاطره ای از رهبرانقلاب، سه منبع پیشنهادی ایشان برای مطالعه زندگی پیامبر (ص) را معرفی کرده است. رهبرانقلاب تاکید کردند: «صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیه ای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئله ای را حل نمیکند.
مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همه ی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همه ی این بیست وسه سال درس است. من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظه ی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است... جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.
یک کتابِ خوبِ فراموش شده برای مطالعه ی زندگی پیام اعظم(ص)؛ «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» عناوین این مجموعه ی سه جلدی است؛ کتاب هایی از جلال الدین فارسی که در دهه ی شصت منتشر شد و انتشارات «انجام کتاب» آن را چاپ کرده است.»/منبع:بنقل از رسانه حوزه.
«غُصه حوردن» رهبرانقلاب ازعدم توجه مردم به مطالعه وکتاب «کتابخوانی»
ملت ما مطالعه کردن را اصلاً جزو کارهاى بشرى نمىدانند!-باید-مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایى که جزو کارهاى معمول انسان است-باشد-، اما-مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست!
تامجبورنشوند،نمی خوانند!
یا باید شب امتحانش باشد؛ یا باید استاد در مدرسه-ودانشگاه- از آدمبخواهد؛ یا باید بخواهد در جایى سخنرانى کند- تا موجب شود که مطالعه کند!
واقعاً خدا مىداند من وقتى به یاداین مسائل می افتم- و این چیزى است که تقریباً هیچوقت از یادم نمىرود- اینکه «مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند» به قلب من فشار مىآید!.
۲۹ بهمن۱۳۷۰در دیدار با اعضاى گروه اجتماعى صداى جمهورى اسلامى
مدیریت سایت-پیراسته فر:وامااینکه جناب آقای قرائتی گفته اند:به مردم می گوید(مخاطب کتابداران)شمانیازی به هیچ کتاب-مطالعه-ای ندارید الاقرآن..من سال به سال رادیووتلویزیون نمی بینندالااخبارکوتاه.و یک امام جمعه ای-تهران-که درخبرگان هم حضوردارند،می گویند«من تلویزیون نگاه نمی کنم،وقت ندارم!».یادبگیرندکه داشتن افق های فکری وسیع وآگاهی واشراف همه جانبه به محیط پیرامونی چگونه حاصل می شود.
سرانه مطالعه درکشور ۱۸۲ دقیقه
براساس اظهارات سیدعباس صالحی(وزیر فرهنگ و ارشاد) در آیین گشایش هفدهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تبریز۲۹مهر۱۳۹۸: سرانه مطالعه درکشور -ایران-روزانه: ۱۸۲ دقیقه است(۱۳ دقیقه کتاب + ۱۶۹ دقیقه اینترنت)،البته ادعیه وقرائت قرآن دراین آمارلحاظ نشده است.
مطالعات امام خمینی:
مام را از موقعی که به یاد دارم میان کتابهایشان می دیدم. گاهی اوقات می شد وقتی برای چای بردن به اتاق ایشان می رفتیم، می دیدیم کتابهای زیادی را نیمه باز در اطرافشان چیده و مشغول مطالعه هستند. کتابها به قدری زیاد بود که خودشان پشت کتابها دیده نمی شدند. امام اکثر اوقات در خانه بودند و همیشه مشغول مطالعه و تنها یک ساعت و نیم به غروب مانده برای تدریس از منزل بیرون می رفتند. /فریده مصطفوی – روزنامه اطلاعات – 11 / 12 / 60
امام خمینی کتابهای تاریخی وداستانی مطالعه می کرد
این روزها امام نمی رسند که کتابهای داستانی و این طور چیزها را بخوانند. آن چیزی که من گفته ام این است که امام در زمان قدیم مثلاً نجف که بودند واقعاً شاید در روز صدها صفحه کتاب می خواندند، کتاب قصه یا مسایل اجتماعی، چندتا کتاب می آوردند بیست صفحه از این، ده صفحه از آن، پانزده صفحه از آن، ایشان اکثر داستانهای معروف را خوانده اند؛ حالا چه کتابهایی که جنبه سیاسی یا اجتماعی داشت، مثل «نگاهی به تاریخ جهان» نهرو، چه کتاب های تاریخی، کتابهایی مثل «شوهر آهو خانم» را از اول تا آخر خوانده اند! می خواهم بگویم امام از این سبک چیزها می خواندند./حجةالاسلام والمسلمین احمد خمینی – پیام انقلاب – ش 60، ص 24
امام خمینی کتابهای مؤلفان ضددینی رامطالعه می کرد
امام خیلی مطالعه می کردند. شاید بتوانم بگویم که همۀ کتابهای کسروی را مطالعه کرده بودند. همه کتابهای عرفانی را خوانده بودند. آن موقع که مطالعه مجلات و مقالات روزنامه ها معمول نبود، اهل مطالعه این گونه مطالب بودند. /آیت الله صادق خلخالی.
امام خمینی خیلی ازکتابهای نویسندگان معروف رامی خواند
امام مطالعه را دوست دارند و هنوز که هنوز است به قدری مطالعه می کنند که چشمشان خسته می شود. یادم هست در ایام تعطیلی که تابستانها به یکی از شهرها و یا تهران می آمدیم به قدری کتابهای متنوع مطالعه می کردند که صدای کسانی که برای ایشان کتاب تهیه می کردند درمی آمد. اکثر نوشته های نویسندگان بزرگ جهان را خوانده اند. چه در زمینه های اجتماعی و چه سیاسی، پر مطالعه ترین روحانی بودند. تاریخ ایران را بارها مطالعه کرده اند و تاریخ مشروطه را خوب می دانند./حجةالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی – دلیل آفتاب، ص 163
مطالعه مستمر«روزنامه ها»راداشت.
امام برای اینکه بیشتر با جریانات داخلی و خارجی سر و کار داشته باشند بیشتر ساعت های خود را به مطالعه می گذرانند؛ یعنی شاید حداقل روزانه هشت ساعت مطالعه می کنند که ابتدایی ترین آنها خواندن تمام روزنامه های صبح و عصر است و جالب است که اگر پنج دقیقه از وقت آمدن روزنامه ها بگذرد پشت در می آیند و می فرمایند: «روزنامه ها چه شد؟»/حجةالاسلام والمسلمین انصاری کرمانی – پیام انقلاب – ش 50، ص 27.
مطالعه امام خمینی «فقط قرآن وتفسیرنبود»
مطالعات تاریخ یا تفسیر و کتابهای اخلاق و روایات نیز در برنامه کار امام است و گاهی امام مطالبه این نوع کتابها را می نمایند و در فرصتهای لازم از آنها استفاده می کنند.
امام خمینی همیشه درمطالعه بود
در زمان مرجعیت آقای بروجردی که امام مسؤولیت رهبری مبارزه را نداشتند، آن قدر مشغول مطالعه و درس بودند که ما فقط سر ناهار یا گاهی ده دقیقه سرشب، ایشان را می دیدیم./فریده مصطفوی، پا به پای آفتاب (جدید)، ج 1، ص 164
مدیریت سایت-پیراسته فر:وامااینکه جناب آقای قرائتی گفته اند:سال به سال رادیووتلویزیون نمی بینندالااخبارکوتاه.
تعقیبات نماز–گوش دادن به اخباررادیوهای خارجی(BBC)
وقت اخبار رادیو «بی بی سی »یک ربع به هشت شب بود که درتابستان، دقیقاً بین نماز مغرب و عشا واقع می شد. امام درایوان منزلشان نمازمی خواندندخودم دیدم که حضرت امام همینکه نماز مغربشان تمام شد، برای گوش کردن اخبا
آمارایرانی های مقیم امریکا+تحصیلکرده های ایرانی درامریکا +مدیران ایرانی شاغل درامریکا.
اسفند۱۳۵۳بودکه شاه موجودیت«حزب رستاخیز»رااعلام کردو۲حزب دولتی «مردم و ایران نوین»رادرآن ادغام کرد وبقیه احزاب راباطل اعلام کرد وگفت:
۲راه پیش روی شما(ایرانیان)است،یاعضویت دررستاخیز ویاگذرنامه بگیردازایران بروید...وتسهیلات فراهم کردتامخالفین رستاخیزبتوانندبراحتی ویزای امریکابگیرندبروند(این خائنین!)،در طول بهارسال ۱۳۵۴تا پائیز۱۳۵۷هزاران ایرانی به آمریکا، مهاجرت کریدند.
حدود۲ میلیون ایرانی در امریکازندگی می کنند در کالیفرنیا و لس آنجلس بعد از این دو شهر، واشنگتن، نیویورک، هیوستون، اوهایو و شیکاگو از لحاظ جمعیتی بیشترین ایرانی ها را به خود اختصاص داده اند....در ادامه اینهاراخواهیدخواند.
براساس اداره آمار آمریکا، سال ۲۰۱۷ ،تعداد ایرانیان درامریکا ، ۴۰۰۰۰۰ نفر.
تعداد کل ایرانیان تحصیلکرده حدود ۲۰۰ هزار نفر .
تعداد شاغلین ایرانی در همۀ مشاغل مدیریتی و حرفهای ، حداکثر ۱۳۰ هزار نفر.
آمارپزشکان ومهندسین«ایرانی» مقیم امریکا«۲۵۰۰۰۰نفر»
به گزارش بنیاد ملی نخبگان؛ با توجه به حساسیت نگاه جامعه به موضوع مهاجرت مغزها و نخبگان و نقش مهم این موضوع در نظام انگیزشی کشور، همواره موضوع مهاجرت متخصصان و محققان یکی از پاشنههای آشیل برای حاشیهسازان و مغالطهگران بوده و براساس آن ادعاهای بیمنبع و نادرستی را مطرح کردهاند.
در یکی از این ادعاهای مطروحه، عنوان شده است: طبق آمار صندوق بینالمللی پول هماکنون بیش از ۲۵۰ هزار مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا هستند. طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال ۸۷ روزانه ۱۵ کارشناس ارشد، چهار دکترا و سالانه ۵۴۷۵ نفر لیسانس از کشور مهاجرت کردند.
این ادعا در حالی مطرح میشود که صندوق بینالمللی پول در هیچ گزارشی به این دادهها در خصوص ایران اشاره نکرده است. تنها در گزارشی که در سال ۱۹۹۸ توسط این صندوق منتشر شده است، تعداد ایرانیان با تحصیلات دانشگاهی در آمریکا ۱۰۵ هزار نفر ذکر شده است که از عدد ادعا شده برای پزشکان و مهندسان در این کشور کمتر است.
از سوی دیگر، بنا بر آمار مؤسسه سیاستگذاری مهاجرت آمریکا وMedicus Firm در سال ۲۰۱۵، ۲۵۴۰۰۰ پزشک و جراح مهاجر در آمریکا مشغول به کار بودهاند، در این میان حدود ۹۰۰۰ پزشک و جراح مهاجر ایرانی بودهاند. علاوه بر آن، آماری از تعداد ایرانیان شاغل در علوم و مهندسی در آمریکا در دست نیست.
بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۰، در آمریکا ۵۰.۹ درصد از مهاجران ایرانی در آمریکا حائز مدرک لیسانس و یا بالاتر بودهاند. همچنین در سال ۲۰۰۰، نرخ مشارکت مهاجران ایرانی در بازار کار آمریکا ۶۳ درصد بوده است و ۵۱.۸ درصد از شاغلین ایرانی در آمریکا در مشاغل مدیریت و مشاغل حرفهای، ۲۷.۵ درصد در مشاغل مرتبط با فروش و مشاغل دفتری و ۹ درصد در مشاغل خدماتی مشغول به فعالیت بودند.
علاوه بر آنچه از نظر رفت، اداره آمار آمریکا تعداد ایرانیان در این کشور را در سال ۲۰۱۷ ، ۳۹۵۵۹۳ تخمین زده است.
به این ترتیب میتوان تعداد کل ایرانیان تحصیلکرده در آمریکا را در سال ۲۰۱۷ در حدود ۲۰۰ هزار نفر تخمین زد.
همچنین با استفاده از آمار سرشماری سال ۲۰۰۰ و تخمین جمعیت سال ۲۰۱۷ تعداد شاغلین ایرانی در همۀ مشاغل مدیریتی و حرفهای را میتوان حداکثر ۱۲۹ هزار نفر تخمین زد.
صندوق بینالمللی پول نیز در هیچ گزارشی به این دادهها در خصوص ایران اشاره نکرده است؛ تنها در گزارشی که در سال ۱۹۹۸ توسط این صندوق منتشر شده، تعداد ایرانیان با تحصیلات دانشگاهی در آمریکا ۱۰۵ هزار نفر ذکر شده است که از عدد ادعا شده برای پزشکان و مهندسان در این کشور کمتر است.
۶۵۶۰۰۰نفر کل آمارپزشکان امریکا/ آمارپزشکان مهاجر۲۵۴۰۰۰ نفر/ ۹۰۰۰ نفرپزشک شاغل ایرانی
بنا بر آمار و اطلاعات منتشرشده از سوی موسسه سیاستگذاری مهاجرت آمریکا در سال ۲۰۱۵، ۶۵۶۰۰۰ پزشک و جراح در ایالات متحده مشغول به کار بودهاند که از این تعداد ۲۵۴۰۰۰ نفر مهاجر هستند. مطابق با آمار Medicus Firm، بنگاهی که پزشکان را برای مشاغل تخصصی استخدام میکند از ۲۵۴,۰۰۰ پزشک و جراح مهاجر در ایالات متحده آمریکا حدود ۹۰۰۰ نفر از این پزشکان از ایران ، ۳۵۰۰ نفر از سوریه و بیش از ۱۵۰۰ نفر از عراق هستند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آمار۹۰۰۰ نفر،پزشکانی هستندکه درمشاغل دولتی استخدام شده اند،احتمالاً بیش ازاین عده«پزشک ایرانی»غیراستخدامی رابایدبه این آماراضافه کنیم،یعنی چیزی درحدود ۲۰۰۰۰نفر.
طبق آمار بنیاد ملی علوم آمریکا در سال ۲۰۱۸، تعداد ایرانیانی که در بازه زمانی ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۵ موفق به دریافت ویزای تحصیلی در زمینههای علوم و مهندسی در مقطع دکترا شدهاند، تنها ۳۰۶۳ نفر است.
کل آمار-مهاجران آسیایی-شاغل درامریکا
با توجه به تعداد ۹۰۰۰ نفری پزشکان و جراحان ایرانی در آمریکا، سهم ۱۳۰۱۰۰۰ نفری دیگر کشورهای آسیایی از تعداد مهندسان و دانشمندان بازارکار آمریکا که مشخص نیست چه تعداد آن مربوط به کشور ایران است و همچنین تعداد نهچندان قابلتوجه ایرانیانی که در بازه زمانی ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۵ موفق به دریافت ویزای موقت تحصیلی آمریکا در مقطع دکترا شدهاند؛ بعید به نظر میرسد که آمار ارائهشده ۲۵۰۰۰۰ هزار نفری از مهندسان و پزشکان ایرانی مقیم آمریکا مبنای علمی داشته باشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دراینجاهم آمارشاغلین(استخدامی ها)درامریکا،که می تواندآمار«۲۵۰۰۰۰نفر»صحت داشته باشد.
بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۰، در آمریکا
۵۰.۹ درصد از مهاجران ایرانی در آمریکا حائز مدرک لیسانس و یا بالاتر بودهاند.
همچنین در سال ۲۰۰۰، نرخ مشارکت مهاجران ایرانی در بازار کار آمریکا ۶۳ درصد بوده است .
۵۱.۸ درصد از شاغلین ایرانی در آمریکا در مشاغل مدیریت و مشاغل حرفهایهستند.
۲۷.۵ درصد در مشاغل مرتبط با فروش و مشاغل دفتری هستند.
۹ درصد در مشاغل خدماتی مشغول به فعالیت بودند.
اداره آمار آمریکا تعداد ایرانیان در این کشور را در سال ۲۰۱۷ ، ۳۹۵,۴۲۹ نفر اعلام کرده است.
به این ترتیب میتوان تعداد کل ایرانیان تحصیلکرده در آمریکا را در سال ۲۰۱۷ در حدود ۲۰۰ هزار نفر تخمین زد. همچنین با استفاده از آمار سرشماری سال ۲۰۰۰ و تخمین جمعیت سال ۲۰۱۷ تعداد شاغلین ایرانی در همۀ مشاغل مدیریتی و حرفهای را میتوان حداکثر ۱۲۹ هزار نفر تخمین زد./منبع:۲۹ مهر ۱۳۹۸خبرگزاری مهربااندکی اصلاحات.
***
آمارایرانیان در۵کشور : آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادا
بابررسی آمارهای سازمان های مختلف درباره جمعیت ایرانی ها در کشورهای خارجی متوجه خواهیم شد که از شش میلیون ایرانی که در کشورهای خارجی زندگی می کنند، حدود سه میلیون و ۵۰۰ تا چهار میلیون ایرانی در این پنج کشور زندگی می کنند. چرا این پنج کشور به مقصد ایرانی ها تبدیل شده است؟ هرکدام این کشورها چه تعداد ایرانی را به خود اختصاص داده اند؟ اوضاع زندگی ایرانی ها در این پنج کشور چگونه است؟ هرکدام از این کشورها پذیرای کدام قشر از ایرانی ها هستند؟
۱ – آمریکا
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:موج مهاجرت ایرانیان به امریکا،اولین باردرزمان درزمان «شاه» کلیدخورد:
درسالهای۱۳۳۷-۱۳۳۶ شاه اجازه تأسیس ۲حزب راداد،یکی «حزب مردم» ودیگری «حزب ایران نوین»
وامااین ۲حزب، شاه را اقناع نکرد،شاه دوست داشت حزبی داشته باشد که همه مردم ایران درآن عضویت داشته باشند وخواست«رستاخیزی»برپاشود وهرچه سریعترایران را به «دروازه طلایی تمدن» برساندولذادر ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ « حزب رستاخیز»راتأسیس کرد و ۲حزب« مردم ونوین»درآن ادغام شد.
هرکس «رستاخیز»راقبول ندارد«خائن»است(لاوطن)»پاسورد"بگیردبرود.
«همه ایرانیان بایددراین «حزب» عضوباشندواگرکسی رستاخیزراقبول نداردازایران برود»
مخالفین رستاخیز برای اینکه در ردیف خائنان قرارنگیرندوکارشان به زندان کشیده نشود بااخذگذرنامه، کشور را ترک میکردند.مسئولین رژیم شاه تسهیلاتی دراخذگذرنامه فراهم کردند که هرکس-خائنی-براحتی بتواندازکشورخارج شود که بیشترین مهاجرت ایرانیان دراین سالها به امریکابود.
«شاه» در کنفرانس مطبوعاتی اعلام موجودیت حزب رستاخیز مردم ایران گفت:یارستاخیزویااخراج ازایران«به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی (حزب رستاخیز) نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست. وطن ندارد.»
۱۲اسفند۱۳۵۳روزنامه کیهان و آیندگان.
نگارنده(پیراسته فر)یادم است،سال۱۳۵۶یا۱۳۵۵بوددبیرستانی بودم،امتحانات خرداد«فرم عضویت رستاخیز»راآوردند وازما امضاگرفتند،(البته بما نگفتند این فرم چیست،درگرماگرم پاسخ دادن به سئوالات ،فرمی رادرجلوی ماگذاشتند وگفتند اسمتان رابنویسیدوامضاء کنیدوکردیم!)
وبدینصورت هزاران ایرانی در طول سالهای ۱۳۵۴تا پائیز۱۳۵۷ به آمریکا، وتعدادی هم به انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادامهاجرت کریدند./پایان توضیحات مدیرسایت./
تخمینها در مورد ایرانیان مقیم سراسر آمریکا بین نیم میلیون تا یک میلیون نفر است، و بزرگترین گروه آنها در منطقه شهر لس آنجلس ساکنند. نیمی از این جمعیت در لس آنجلس و دیگر نقاط کالیفرنیا زندگی می کنند و رتبه های بعدی به نیویورک و محدوده شهر« واشنگتن دی سی »تعلق دارند.
آمارها از میزان ایرانی های مقیم آمریکا متفاوت است و از سال ۲۰۰۰میلادی(۱۳۷۹شمسی) به بعد تعداد رسمی ایرانی های آمریکا اعلام نشده اما آمارهای متفرقه از حضور یک میلیون و ۸۰۰ تا دو میلیون ایرانی در این کشور خبر می دهد. گفته می شود بیشتر ایرانیان در جنوب کالیفرنیا و لس آنجلس (حدود ۷۰۰ هزار نفر) حضور دارند. بعد از این دو شهر، واشنگتن، نیویورک، هیوستون، اوهایو و شیکاگو از لحاظ جمعیتی بیشترین ایرانی ها را به خود اختصاص داده اند.
واشنگتن و حومه حدود ۳۰۰ هزار ایرانی و کمترین جمعیت ایرانی ها مربوط است به ایالت «مین» در شمال شرقی آمریکا که حدود ۱۰ خانوار در آن زندگی می کنند. حدود ۸۰ درصد ایرانیانی که در آمریکا زندگی می کنند دارای تحصیلت عالی هستند و همین نکته نشانگر آن است که ایرانی ها مقیم آمریکا جزو تاثیرگذارترین قشر این کشور هستند.
تفاوت مهاجران ایران بادیگرمهاجران
یکی از تفاوت های مهم در مهاجرت ایرانی ها به آمریکا نسبت به کشورهای دیگر، حضور پررنگ خانواده هاست. برخلاف چهار کشور دیگر پرجمعیت ایرانی که مهاجرت کنندگان آن را اکثرا دانشجویان و جوانان تشکیل می دهند، آمریکا اما شرایط آسانتری را برای دادن اقامت به خانواده ها دارد و همین نکته باعث شده تا سبک مهاجرت کنندگان به این کشور متفاوت باشد.
به همین دلیل میزان زاد و ولد ایرانی ها در آمریکا از کشورهای دیگر بیشتر است و طبق آخرین آمار ثبت احوال ایران، سالانه در آمریکا حدود دو هزار ایرانی متولد می شوند.
پزشکان و متخصصان، اساتید دانشگاهی، مهندسان کامپیوتر و... ازجمله مشاغلی هستند که ایرانی های زیادی را به خود جذب کرده اند و قشر اعظم ایرانی ها جذب این شغل ها می شوند. به جز این صنوف، ایرانی های شاغل در آمریکا گروه بزرگ دیگری را تشکیل می دهند که به علت داشتن مهارتی متوسط و مدرک تحصیلی نه چندان بالا، نتوانسته اند به مدارج بالایی برسند و در سطوح بسیار پایین مشغول شده اند و اگر ماندن در ایران را انتخاب می کردند، مطمئنا موقعیت های شغلی و مالی بهتری را نصیب خود می کردند.
۲– انگلستان
آخرین آمار رسمی هم مربوط به سال ۲۰۰۱میلادی(۱۳۸۰شمسی) است که خود دولت بریتانیا تعداد ایرانیان یان کشور را ۴۳ هزار نفر ذکر کرده بود و در سال ۲۰۰۹میلادی(۱۳۸۸شمی) تخمین زده اند این آمار به ۵۸ هزار نفر رسیده. هرچند به نظر می رسد آمار خیلی بیشتر از این رقم ها باشد. در سال ۲۰۰۴ میلادی(۱۳۸۳شمسی)سفارت ایران در انگلیس این تعداد را ۷۵ هزار نفر اعلم کرده بود، درحالی که چندی پیش سایت های خبری ایران این تعداد را ۵۰۰ هزار نفر نوشته بودند.
موج مهاجرت ایرانیان به انگلیس از سال ۱۹۷۹ میلادی(۱۳۵۸) یعنی بعد از انقلاب اسلامی آغاز شد که در آن مقطع حدود هشت هزار نفر از ایران به این کشور مهاجرت کردند. نقل می کنند که درصد بالایی از مهاجرین ایران به انگلستان بعد از مدت کوتاهی دچار افسردگی های روحی می شوند و بازگشت را ترجیح می دهند. دلیل این مسئله شاید تفاوت سبک زندگی و آب و هوای کاملا متضاد منطقه بریتانیا باشد. هزینه زندگی در انگلستان نسبت به سایر کشورهای اروپایی فوق العاده بالاست (حدودا سالی ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان) و به همین دلیل ما با سیل مهاجرین به این کشور مواجهیم که بعد از مدتی از نظر مالی کم می آورند و به کشور بازمی گردند.
۳ – آلمان
۳۵۰ هزار نفر، این قابل اطمینان ترین آماری است که در حال حاضر از تعداد ایرانیان مقیم آلمان به دست آمده. البته آمارهای تاییدشده سازمان های بین المللی از حضور ۱۲۰ هزار ایرانی در سال ۲۰۰۳میلادی(۱۳۸۲شمسی) خبر می داد که کمتر از حد واقعی به نظر می رسد. در کل، آلمان و کشور همسایه اش اتریش از مقاصد محبوب ایرانی ها برای زنگدی محسوب می شوند. در سال های دفاع مقدس و بعد از آن بعضی از جانبازان برای درمان به این کشور اعزام می شدند که تصویر آن را در فیلم «از کرخه تا راین» حاتمی کیا به خاطر داریم. بعدها هم با ترانسفر چند بازیکن ایرانی به بوندس لیگا مثل مهدوی کیا و دایی و... برخورد اجتماعی ژرمن ها با ایرانی ها بهتر شد و شرایط زندگی در این کشور سهل تر از قبل شد. پس از آمریکا بیشترین ثبت ولادت ایرانی ها مربوط به کشور آلمان است که سالانه حدود ۷۰۰ ایرانی در این کشور متولد می شوند.
۴ – فرانسه
تعداد ایرانیان مقیم فرانسه در سال ۲۰۰۰ میلادی(۱۳۷۹شمسی) ۱۹ هزار نفر ذکر شده که کاملا واضح است نمی تواند آمار دقیق و قابل اعتنایی باشد. این آمار تا سال ۲۰۱۰ بین ۳۰۰ تا ۳۲۰ هزهار نفر تخمین زده شده است. بخش عمده ای از سفر ایرانیان به فرانسه به دلیل تحصیل در دانشگاه های این کشور است. اگر گشتی در سایت های فارسی زبان بزنید با انبوه سایت هایی مواجه می شوید که جوانان ایران را تشویق به ادامه تحصیل در فرانسه می کنند. پس از این نظر ایرانیان مقیم فرانسه اغلب از قشر تحصیلکرده و ثروتمند محسوب می شوند. البته ایرانیانی که بها ین کشور مهاجرت می کنند بیشتر برای تحصیل آنجا هستند و ایرانی های کمتری این کشور را برای اقامت دائم انتخاب می کنند. یکی از مشکلات اصلی ایرانیان در این کشور برخورد نه چندان مناسب فرانسوی ها با مهاجرین خاورمیانه است.
۵ – کانادا
با این که در لیست پنج کشور دارای بیشترین ایرانی، کانادا آخرین رتبه را به خود اختصاص داده است اما شواهد نشان می دهد تا چند سال آینده رشد ایرانی های این کشور بسیار بالاتر برود و جزو سه کشور اول قرار بگیرد. طبق آمار ثبت و احوال ایران، سالانه حدود یک میلیون و ۱۰۰ هزار ایرانی در کانادا تولد خود را ثبت می کنند و روند رو به رشدی دارند. به گزارش برترین ها براساس اطلاعات مربوط به سال ۲۰۰۸میلادی(۱۳۸۷شمسی) از اداره آمار کانادا، جمعیت ایرانیان مقیم کانادا ۴۱۲۹۰ نفر هستند که مسلما این آمار چندان دقیق نیست و تعداد ایرانی های کانادا بسیار بیشتر از این است. طبق آمارهای سازمان های مختلف در حال حاضر تعداد ایرانی های مقیم کانادا حدود ۳۰۰ هزار نفر است و فقط ۱۱۰ هزار نفر در ایالت اونتاریو زندگی می کنند که اکثر آنها به قشر برتر کانادا اختصاص دارند.
مهم ترین قشر مهاجر ایرانی به کانادا از دانشجویان هستند که اکثرا حداقل مدرک لیسانس دارند و برای مدارک بالاتر تحصیلی ترجیح داده اند به این کشور سفر کنند. باتوجه به اینکه در این کشور هزینه زندگی ایالت به ایالت با یکدیگر تفاوت های اساسی دارند، دانشجویان ایرانی اکثرا ترجیح می دهند، زندگی خود را در شهرها و روستاهای دورافتاده شروع کنند و به همین جهت در شهرهای کوچک کانادا هم ایرانی های زیادی وجود دارند.
این شهرهای کوچک و روستاهای کانادایی پر است از ایرانی هایی که در ایران مدرک پزشکی عمومی خود را گرفته اند و حالا در این شهرهای دورافتاده، امتحان های سخت پزشکی را می گذارند تا شاید در پنج، شش سال بعد اجازه طبابت در کانادا را کسب کنند. در آن طرف ماجرا ایرانی های تورنتو از مرفه ترین مردم کانادا هستند که در بین خود کانادایی ها هم زبانزد هستند و بهترین خودروها و منازل متعلق به آنهاست./منبع روزنامه هفت صبح وبرترینها+اصلاحات مدیرسایت.
این سریال(مهاجرت نخبگان)همچنان ادامه دارد.
۶۲ درصد از دانشآموزان مدالآور المپیادی ایران به کشورهایی نظیر امریکا و کانادا مهاجرت کردهاند.
سایت مشرق در۱۴ تیر ۱۳۹۶ می نویسد:مهاجرت دانشآموزان تیزهوش به خارج از کشور که چندی پیش آغاز شده، نهتنها کاهش نیافته بلکه با توجه به بیآینده بودن میلیونها فارغالتحصیل دانشگاهها ابعاد تازهای نیز پیدا کرده است.
ترک کشور توسط دانشآموزان تیزهوش در دوران دانشآموزی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در حالی به ترک کشور توسط دانشآموزان تیزهوش در دوران دانشآموزی اشاره کرده است که آمار سالهای گذشته نشان میدهد ۶۲ درصد از دانشآموزان مدالآور المپیادی ایران به کشورهایی نظیر امریکا و کانادا مهاجرت کردهاند.
از مجموع ۲۲۵ دانشآموز المپیادی که طی سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۶ در ۵۳ المپیاد جهانی شرکت کردند بیش از۱۴۰ نفر معادل ۲/۶۲ درصد آنها هم اکنون در یکی دانشگاههای مطرح دنیا در امریکا و کانادا تحصیل میکنند.
انستیتو بینالمللی آموزش امریکا نهادی رسمی است که سالانه تعداد دانشجویان خارجی شاغل به تحصیل در این کشور را اعلام میکند؛ این انستیتو در آخرین بیانیهاش اعلام کرد در سال تحصیلی ۲۰۱۶ - ۲۰۱۵ تعداد دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در امریکا به ۱۲ هزار و ۲۵۶ دانشجو رسیده که پس از انقلاب اسلامی یک رکورد محسوب میشود.
در سال تحصیلی ۲۰۱۱ - ۲۰۱۰ تعداد دانشجویان ایرانی امریکا ۵هزار و ۶۲۶ نفر بود که این عدد در سال گذشته بیش از دو برابر شد. این افزایش باعث شد تا رتبه جمهوری اسلامی ایران در ارسال دانشجو به امریکا در سال ۲۰۱۶ به رتبه یازدهم کشورهای جهان برسد.
ماحرا ی شعر«آآآمدم ای شاه پناهم بده» اززبان خواننده( کریم خانی)+وشاعر(حسان)+بیوگرافی استادصحبدل.
استاد محمد علی کریمخانی متولد۱۳۲۹ قزوین ، روزی بزرگترین آرزویش، این بود نوایش مثل اذان مرحوم «موذنزاده» ماندگار شود و اکنون با عنایت امام رضا علیه السلام با خلق آمدم ای شاه پناه بده به آرزویش رسیده است.
استاد گویا از کودکی به خواندن غلاقه داشتید و مداحی هم می کردید؟
درست است .از کودکی(حدود ۵-۶سالگی) قرآن می خواندم و مداحی کردم. در واقع، معلم قرآن دبستانم، مشوّق اصلیم برای خواندن بود. در هر هیئت و محفلی هم که میخواندم، همه تشویقم کرده و میگفتند: «صدای این جوان خوب است!» چند سال بعد، به تهران مهاجرت کردیم و من، به خواندن مدح و کرامت ائمه اطهار(علیهم السّلام) اهتمام بیشتری پیدا کردم. تا این که به آرزوی همیشگیام رسیدم.
فکر می کردید روزی مدحی بخوانید که اینقدر معروف و ماندگار شود؟
۱۴-۱۵ساله بودم که برای اولین بار به حرم امام رضا(علیهالسّلام) مشرّف شدم. آنجا، به حضرت گفتم: «میشه عنایتی کنی تا مدحی بخوانم… یا اذانی بگَم در حرمت… که موندگار بشه؟!» که بعد از گذشت این همه سال، آنها محقّق شد و خدا، دعایم را مستجاب کرد.
بعد از منتشر شدن این قطعه، وقتی در حرم امام رضا، مشغول خواندن بودم و هزاران نفر میشنیدند، آنجا بود که فهمیدم خدا مرا به به آرزویم رسانده . همان جا گفتم: «یا امام رضا… ممنونم!»
خاطره ای هم از خواندن این قطعه در میان دارید؟
راستش را بخواهید! وقتی که در مراسمی این قطعه را میخوانم و چهرهی مردم را میبینیم که حالشان خوب شده و از شنیدن این مدح، احساس رضایت میکنند، همه و همهاش در اثر نمکی است که حضرت رضا بر این کار ریخته! مثلاً من عروسی میروم… داماد میگوید: «آمدهام ای شاه» را بخوان! میگویم: «اینجا مجلس عروسی است، مردم با شنیدن این قطعه، ممکن است گریه کنند!» میگوید: «دوست دارم در عروسی ام مدح امام رضا خوانده شود. گریه برای امام رضا، بهترین ثمره زندگیام است… شروع زندگیام با گریه بر امام رضاست… خنده ی با گناه بهتر است یا گریه ی بر امام رضا(علیه السّلام)!»
می گویندکه باخواندن این قطعه حنجره تان آسیب دید؟
حنجرهام نه تنها آسیب ندیده، بلکه میتوانم تا سه گام بالاتر را بخوانم. بدون آنکه برای حنجره و صدایم مشکلی ایجاد شود. بعضی وقتها برای خودم هم قابل هضم نیست که چطور حنجرهام میتواند تا این مقدار بالاتر را یاری کند و مشکلی برایش پیش نیاید و این، فقط و فقط لطف خدا و امام هشتم است! بگذارید یکچیز را همینجا بگویم: باعث افتخار من است که نامم، در کنار نام امام رضا علیه السلام آورده میشود؛ چه از این بالاتر! شما وقتی کالایی را به بازار عرضه میکنید، باید نشان دهید که چند مرده حلاجید! اگر نتوانید کار خوبی به بازار ارائه دهید، ستاره شدنتان چه اهمیتی دارد، من شوق شهرت ندارم! من را با کسی میشناسند که زمین و زمان به آن احتیاج دارند؛ «آقا علی بن موسی الرضا(علیهالسّلام)»
آلبوم عاشورایی «ساقی سرمت »شما هم به موفقیت خوبی رسید؟
محرم۱۳۹۱ پس از چندسال کار کردن، «آلبوم عاشورایی ساقی سرمت»، منتشر شد که آهنگسازی آن نیز با «آریا عظیمینژاد» بوده است. همیشه و از ابتدا این روال من بوده که در کارهایم، همه اصول و قوانین لازم را رعایت کنم. این اِلِمانها، همگی بر میگردند به موسیقی اصیل ایرانی. من تمامی قطعات این آلبوم را با در نظر گرفتن موسیقی اصیل ایران خواندهام، چرا که بر این باورم موسیقی اصیل ایرانی از تعزیه به ما رسیده است و در سنت ما ریشه دارد. موسیقی، وقتی ریشهدار و با اصالت باشد به طور حتم برای مردم هم دلنشین خواهد بود، زیرا این نوع موسیقی، جدا از این که بسیار سنگین است، عامهپسند بوده و مورد استقبال مردم قرار میگیرد. من، تکتک این قطعات را در دستگاهها و گوشههای مختلف ایرانی اجرا کردهام تا حرفی برای گفتن داشته باشند. شاید مثلا فکر کنید که همه در دستگاه همایون یا مثلا چهارگاه اجرا شدهاند، ولی اینطور نیست و به نوعی من این دستگاهها را با هم ترکیب کردهام و گاهی چیزهایی را نیز افزودهام. اینکه این آلبوم با تمامی قطعاتش متعلق به حضرت امام حسین(علیهالسّلام) است، دلیلی برای موفقیت آن است. همهی ما وسیله هستیم، دقیقاً مثل دکترها که وسیله هستند تا مریض بهبود یابد، اما در واقع شفادهنده، خداوند است. در واقع، این عنایت ائمه و اهلبیت است که موجب میشود کاری مثل «ساقیسرمست» به موفقیتی اینچنینی نائل میآید. سروصدایی که یک باره آغاز میشود، به بنبست میخورد و کار را یک بار مصرف میکند. مهم است که مردم به تدریج متوجه مفهوم کار شوند. مهم است که هر چقدر شما به آهنگ گوش دهید، تمایل بیشتری برای شنیدنش داشته باشید. کار حماسی است و همین آهنگ و شعرهای حماسی فرد را به سوی خود میکشاند. شما به آهنگ «مگر ای کربلا خاک بهشتی» گوش کنید. این ترانه انسان را به سوی خود میکشاند و میبرد.
راز ماندگاری کارهای شما چیست؟
هر کاری که از عمق دل باشد و شما شیفته آن باشید، موفق خواهید شد. وقتی این قطعات را میخواندم، حس میکردم نزد امام حسین علیه السلام و امام رضا میخوانم بنابراین تلاش میکردم کارم، کم و کسری نداشته باشد. هر چه در وجودم بود، مصرف میکردم. میگویند از تو حرکت از خدا برکت؛ اگر حرکت کنی و به سمت و سوی امام حسین علیه السلام بروی، اگر نیمنگاهی هم به کارت شود، آن کار ماندگار میشود. یقین دارم «ساقی سرمست» از این درجه بالاتر هم میرود و حتی جوانان خارج از کشور را نیز شیفته خود کرده و میکند. هرکسی، قطعات منتشر شده من را گوش میکند، از این لحن و صدا متعجب میشود. در حالی که بارها و بارها گفته ام: این قدرتِ خواندن را خودشان محبت میکنند وگرنه دست من و ما نیست! اما هنوز هم خواهش میکنم از مسؤلان تا برای آلبومی که من و آریا عظیمی نژاد، برای جمع آوری آن، سه سال زحمت کشیدیم، تلاش کنند « آلبوم را معرفی کنند. این آلبوم و قطعات آن،هنوز آنطور که باید و شاید، برای مردم معرفی نشده! خواهش میکنم تا برای کاری که وقت گذاشته شده، ارزش قائل شوند. این کار یک اثر فاخر آیینی است و باید حق آن ادا شود. نه بخاطر این که من خواننده آن هستم، به این خاطر که این آلبوم، مخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام است و نباید از کنار آن راحت عبور کرد.
سبک خاصی هم در اجرای کارهایتان دارید؟
من، نه مداح هستم و نه خواننده! باید بگویم: این را هم من اختراع نکرد
من خودم را به کسی دیگر میسپارم. میخوانم، اما تکیهام جای دیگر است. اگر انسان خودپسند و از خودراضی نباشد همه چیزش درست میشود. اگر بخواهی بگویی من در این مجلس قیامت میکنم، هیچ کاری انجام نمیشود و فقط شرمندگی باقی میماند. من میگویم یا امام حسین علیه السلام! خودت میدانی که من چیزی نیستم، دست من را بگیر. البته ادعا نمیکنم… امام حسین علیه السلام را شناختهام! شاید اصلاً لیاقت خواندن هم نداشته باشم، اما هر موقع خواندهام، فقط برای خودشان بوده است. این کار را نکردم که فلان وزیر یا نماینده مجلس یا شخصیت بازاری که در مراسم است، لذت ببرد. اگر به من بگویند: این، یک تار موی امام حسین (علیهالسّلام) است، زندگیت را رها کن، قطعا آن مو را میگذارم میان کفنم هم میگویم: این مرا بس است. زندگی چه ارزشی دارد. کسی نمیتواند در خلقت با امام حسین علیه السلام برابری کند. وقتی ما کسی را ارباب قرار دادیم، باید ببینیم ارباب چکار کرده، ما همان کار را بکنیم.
یعنی از مرگ نمیترسید؟
اصلاً از مرگ، هراسی ندارم! شاید برایتان جالب باشد که این روزها، وقتی که بیماری بیشتر به من فشار میآورد، روی تخت مینشینم و خواب به چشمم نمیآید. خودم را میان قبر و چشمانتظار سیدالشهداء و امام رضا(علیهمالسّلام) حس میکنم. واقعاً این دنیا چه چیزی دارد که ما باید به آن دلخوش کنیم؟! این همه دویدن و حرصزدن برای مال دنیا، چه فایدهای دارد؟! بهقدر وسع باید کوشید و بهقدر گذران زندگی باید تلاش کرد! اما بیشتر از آن، به چه دردی میخورد؟! من، فقط چشمانتظار دیدار حضرت اباعبدالله و امام رضا(علیهمالسّلام)، هنگام مرگم هستم.
خیلیها دوست دارند در جوار امام رضا علیه السلام دفن شوند شما همچنین آرزویی دارید؟
حالا که سالها کوشیدهام و خدا، چنین لطفی به من کرده است، تنها آرزویم در این شبها و روزها، به دست آوردن سلامتی است! آرزوی دیگرم، خاک شدن در حرم امام رضاست! بارها به دوستانم در مجموعهی آستان قدس گفتهام اگر میشوند کاری کنند، اما هنوز هیچ خبری نشده که بتوانم صاحب قبری در حرم امام هشتم شوم. دوست داشتم خادم هم شوم که فعلاً با این وضعیت جسمانی، اصلاً بعید میدانم اگر هم جور بشود، بتوانم از عهده آن بر بیایم!
***
محمدعلی کریمخانی در سال ۱۳۲۹ در استان قزوین متولد شد. وی از کودکی به مداحی و مؤذنی علاقهمند بود و در ایام محرم و ماه مبارک رمضان به تمرین مناجاتخوانی و مداحی میپرداخت. محمدعلی اولین مداحی خود را در سن ۱۶ سالگی در حرم امام رضا(ع) تجربه کرد و پس از آن زیر نظر مرحوم حسین صبحدل این راه را در رادیو به صورت حرفهای طی کرد. وی در سال ۱۳۸۳ به واسطه محمد اصفهانی با آریا عظیمینژاد آهنگساز جوان کشورمان آشنا شد که حاصل این آشنایی چندین اثر در پاسداشت مقام امام علیبن موسیالرضا(ع) و حضرت اباعبدالله(ع) است. کریمخانی از این همکاری به نیکویی یاد میکند و میگوید همچنان علاقه دارد چند قطعه دیگر با عظیمینژاد کار کند.
روابط عمومی جشنواره امام رضا(ع) با این استاد نغمههای آیینی و صاحب نوای مشهور «آمدم ای شاه پناهم بده» گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانیم.
*استاد !شنیدهایم کمی کسالت داشتید...
ـ الحمدلله بهترم، به هر حال پیری است و گاهی کسالت سراغ آدم میآید و مجبورم قرص قلب بخورم. همیشه از ائمه میخواهم عنایت کنند و دردهایم را دوا کنند، البته کارهای خدا حکمت دارد. گاهی از خودم میپرسم چرا احمد عزیزی که اینهمه شعر برای ائمه دارد شش ـ هفت سال است روی تخت بیمارستان افتاده؟ اگر آدم بدی است که نمیتواند اینهمه شعر مذهبی گفته باشد، اگر هم آدم خوبی است چرا باید مستحق این باشد؟ کار خداست، لابد حکمت دارد.
* پارسال در اختتامیه جشنواره امام رضا(ع) که خیلی با نشاط اجرا کردید...
ـ بله واقعا هیچ سالی مثل پارسال حس و حال نداشتم. به جمعیت نگاه میکردم و میدیدم اکثرا دارند گریه میکنند. البته این یک حس دوطرفه است، یعنی مستمع، خواننده را سر ذوق میآورد. شنونده باید اهل دل و اهل معرفت باشد، مثلا شب نوزدهم ماه رمضان امسال در مراسمی بودم، مخاطبان توجه زیادی نداشتند، ذوق من هم گرفته شد، پرده صدا را پایین آوردم و برای خودم زمزمه کردم.
* به نظرتان شعر چقدر در ایجاد شور و سرذوق آوردن خواننده نقش دارد؟
ـ شعر خیلی در من اثرگذار است، شعر که خوب باشد با اینکه در این سن حافظهام یاری نمیکند اما باز سعی میکنم آن را حفظ کنم اما خیلی وقتها شعر نیست و به قول معروف «معر» است! شعر که خوب باشد، سر ذوق میآیم، با شنونده پاسکاری میکنم و بخشی از شعر را میخوانم و بخشی را از مردم جواب میگیرم. شعر که خوب باشد، مردم را خسته نمیکند. آقای انسانی یک بار در هیئتش گفت سخنران باید حرف تازه بزند، چیزی که مردم بدانند گفتنش فایده ندارد. باید متناسب با مجلس باشد، مثلا در میلاد امام حسین(ع) روضه قتلگاه میخوانند که اشتباه است.
* الان که دستگاههای صوتی پیشرفت کردهاند، بسیاری با صداهای معمولی و حتی ضعیفتر از آن خواننده میشوند...
ـ برای داشتن صدای خوب دستگاه فایده ندارد، باید زحمت کشید. باید تمرین کرد. البته که دستگاه هم خیلی مهم است، اما منظورم در دستکاری صدای خواننده نیست. اتفاقا صدابردار نباید موقع خواندن صدا را بالا و پایین کند، من اگر همان ابتدای خواندنم صدابردار این کار را بکند کل تمرکز و شوقم گرفته میشود. این هنر خود خواننده است که فاصله دهانش را با میکروفون تنظیم کند.
مرحوم« صبحدل» به من میگفت وقتی میخواهی اوج بگیری باید سی ـ چهل سانتیمتر از میکروفون فاصله بگیری تا صدایت جیغ نشود. خب ما خودمان اینها را میدانیم، دیگر نیازی نیست صدا را کم کنند.
* از توصیههای مرحوم استاد صبحدل گفتید، چیز دیگری هم به یاد دارید؟
ـ خدا رحمتش کند، خیلی چیزها به من یاد داد. به یادم هست صبحدل مرا از خواندن اشعار و نوحههای عربی نهی میکرد، میگفت باید سوادش را داشته باشی، بدون مطالعه نخوان، باید بیست سال دوره ببینی تا بتوانی صحیح بخوانی.
* الان که دیگر برای خواندن اشعار عربی مشکلی ندارید؟
ـ من از نوجوانی زیر نظر استادم تعزیه میخواندم و دو سه قصیده عربی هم حفظ بودم، اما نمیدانم اعراب کلمات را درست ادا میکردم یا نه. بعدها برای اینکه بهترین و صحیحترین ادای کلمات را داشته باشم از علما و اساتید کمک میگرفتم.
مثلا اخیراً شبکه اول سیما از من خواسته است «حبّ الحسین(ع)» را بخوانم. این شعر عربی را روی کاغذ نوشتهام و اعراب کلمات را با دکتر اسماعیل آذر چک کردم تا مطمئن باشم درست میخوانم و به زودی آن را در آواز افشاری اجرا میکنم. همینجا بگویم برنامه مشاعره را نگاه میکنم و وقتی این برنامه شروع میشود همه اعضای خانوادهام پای تلویزیون میآیند.
* غیر از «حب الحسین» دیگر چه کار جدیدی دارید؟
ـ جشنواره امام رضا(ع) از من دعوت کرده است صلوات خاصه امام رضا(ع) را در مراسم اختتامیه بخوانم و اکنون در حال کار کردن روی آن هستم. من برای خواندن صلوات خاصه سبک خاص خودم را دارم و قصد دارم آن را در دستگاه سهگاه بخوانم، ضمن اینکه روی هر کلمه باید آهنگ مخصوصی را ادا کرد. البته سالهای قبل هم در جشنواره امام رضا(ع) خواندهام اما امسال برای اولین بار است که میخواهم صلوات خاصه را اجرا کنم.
* موقع خواندن چه عادتها-سبک- یا تکنیکهایی دارید؟
ـ من برای خواندن باید زمان کافی داشته باشم، چون صدای من طوری هست که یک ربع طول میکشد تا گرم شود و فضا را گرم کند. گاهی حتی قبل از ضبط میروم در اتاق و دو سه دقیقه ممتد داد میزنم تا صدایم باز شود و هنگام خواندن نگیرد.
من از شما یک سؤال میکنم، آیا میتوان در پنج دقیقه شاهنامه را تعریف کرد و زیبایی و عظمت آن را هم نشان داد؟ خواندن هم به همین صورت است، باید کمی زمان داشت. البته نه اینکه بگویم زیاد بخوانم و مردم خسته شوند، نه منظور این نیست. یک نکته هم بگویم،
هر وقت خواستم برای آقا علیبن موسی الرضا(ع) بخوانم، خود ایشان عنایت کردهاند و حتی قبل از گرمکردن صدا توانستهام با حنجره باز و با پرده بالا بخوانم.
به نظرم هیچ سالی مانند پارسال حس و حال نداشتم و دیدم اکثر حاضران در سالن هم گریه میکنند، شاید شعر هم خیلی تأثیر داشت، آنجا شعر «من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو» را میخواندم و از مردم جواب میگرفتم.
* سبک یا صدای چه کسی را میپسندید؟
ـ خیلیها هستند، چه ایرانی، چه آذری و چه عرب. در آذریها صدای سلیم موذنزاده اردبیلی حرف ندارد، واقعا نقص ندارد. سلیم با آن صدا اگر سمت موسیقی میرفت، دنیا را تسخیر میکرد!
منبع:تسنیم۱۲ مرداد ۱۳۹۳بنقل ازفارس.
***
رمز ماندگاری قطعهای از بهشت
قطعه شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» سالهاست که میان مردم منتشر و ماندگار شده است، ماجرا چه بود که این قطعه شعر را در خطاب به امام رضا علیه السلام خواندید؟
این شعر را سالها قبل بهشوق امام رضا علیه السلام خواندم. البته ماجرایی دارد که منجر به آشنایی من با آریا عظیمینژاد شد. ماجرا از این قرار بود که من آشنایی قدیمی با محمد اصفهانی داشتم و مدتها با یکدیگر رفتوآمد خانوادگی داشتهایم. شاید حدود سی سال باشد که با ایشان آشنا هستم.
یعنی با محمد اصفهانی رابطه استاد و شاگردی دارید؟
خیر، این طور نیست. من کمتر از این هستم که خودم را استاد ایشان بدانم. محمد اصفهانی خودش استاد است و نمیتوانم بگویم که ایشان شاگرد من بوده است. ما با یکدیگر مدتی کارهای صداسازی انجام میدادیم.
یک بار یکی از اقوام و آشنایان آریا عظیمینژاد فوت کرده بود و محمد اصفهانی از من خواست تا در مجلس فوت آن مرحوم حاضر شوم و مدح و مرثیه بخوانم، من هم قبول کردم. در همان مجلس بود که با آقای عظیمینژاد آشنا شدم. آن زمان گویا مؤسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی از ایشان برای انجام برنامه و کاری دعوت کرده بود و او هم خواسته بود تا من هم در آن برنامه حاضر شوم و با آنها همکاری کنم. این دعوت را بهشوق امام رضا علیه السلام قبول کردم.
یک بار به دفتر عظیمینژاد رفتم. خواندن این قطعه شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» را شروع کردم. حدود ساعت هشت بود و من تا ساعت ۱۲ شب همین طور پیوسته میخواندم و تمرین میکردم تا ببینیم کدام قطعه درست و مناسب تهیه میشود. در نهایت توسلی به امام رضا علیه السلام کردیم تا این که همین قطعهای که میشنوید و مشهور شده، تهیه شد.
خودتان باور میکردید این قطعه تا این اندازه تأثیرگذار و ماندگار شود؟
خودمان هم باورمان نمیشد، هرچه بود، عنایت امام رضا علیه السلام بود.
شعر را از کجا آماده کرده بودید؟
شعر مربوط به مرحوم استاد حبیبالله چایچیان است. این شعر را من انتخاب کرده بودم و به دفتر برده بودم تا برای امام بخوانیم. البته این نکته را در نظر داشته باشید که اگر قرار باشد برای این خاندان مطهر و اهلبیت علیهم السلام کاری انجام بدهید، باید خود آن بزرگان عنایت کنند. این درست است که ما شعر و دستگاه آواز را انتخاب کردیم و تلاش کردیم تا کار مناسب و درخوری تهیه شود اما من هیچگاه نمیتوانستم به اراده و تصمیم خودم بگویم این شعر را میخواهم بخوانم و یا حتماً این نوع سبک اجرا کنم.
ما همین شعر را در دستگاههای مختلف خواندیم و کار مناسبی از کار درنیامد. در دستگاه شور هم خواندم ولی باز هم نشد، تا اینکه در نهایت بهسراغ دشتی رفتیم. انتخاب دست خود امام رضا علیه السلام بود. این غلط است که من ادعا کنم که این کار را انجام دادهام. اگر خود امام رضا علیه السلام عنایتی نداشته باشند، من که سهل است، بزرگتر از من هم نخواهند توانست کاری انجام دهند و خدمتی به این آستان کنند. تعیین برنامه و تصمیمگیری باید با خود اهلبیت علیهم السلام باشد. چون قرار است برای خود ایشان کاری انجام بدهی، خودشان باید اجازه بدهند و فرصتی برای خدمت تو فراهم کنند.
مدتهاست که این قطعه شعر از رسانهها منتشر میشود اما هر بار برای مخاطب تازگی دارد، شما بهعنوان خواننده این قطعه دلیل این موضوع را چه میدانید؟
دلیلش این است که ما برای تهیه این کار به امام رضا علیه السلام توسل کردیم و کار را به صاحبش سپردیم. شاید حدود چهار ساعت زمان برد تا این قطعه که شامل سه بیت است، آماده شود. البته من حدود پنج یا شش بیت را خواندم ولی همین سه بیت انتخاب و ماندگار شد. مدام میخواندیم ولی کار درستی تهیه نمیشد و خودمان را راضی نمیکرد. انگار در پی گمشدهای بودیم، تا اینکه عظیمینژاد بلند شد تا چای بیاورد. من که دلگیر شده بودم از اینکه تلاشم به نتیجه نمیرسید، گفتم "برویم شاید لیاقت این کار را نداریم". دلم گرفته بود و از اعماق قلبم آهی کشیدم، چون دلم خیلی سوخته بود از اینکه لیاقت کار برای امام رضا علیه السلام را نداشتهام.
ناگهان حسی به من دست داد که نمیتوانم آن لحظه را توصیف کنم، حسی غریب بود که متوجه شدم شاید اگر بار دیگر تلاش کنیم، تلاش ما به نتیجه برسد. عظیمینژاد را صدا زدم، شروع کردیم. اگر بهخاطر داشته باشید من ابتدای شعر گفتم «آمدهام» و بار دیگر برگشتهام و شعر را تکرار کردهام که: «آمدم ای شاه...» عظیمینژاد دلش نمیآمد همان «آمدهام» از ابتدای شعر را حذف کند، معتقد بود هرچند با شعر هماهنگ و جور نیست ولی تأثیری دارد که نباید نادیده گرفته شود. حسوحالی در همان خواندن آن لحظات بود که شعر را اثرگذار کرد.
شما سالها بود که به مدیحهسرایی اهلبیت علیهم السلام مشغول بودید؛ اما وقتی آن قطعه را در سال ۱۳۸۶ خواندید، گویی جهشی در کار و برنامههایتان ایجاد شد، درست است؟
بله. خداوند تأکید کرده که اگر بخواهد کسی را بالا ببرد و همه دنیا مخالف باشند، او بهاراده الهی رشد میکند و بالعکس، اگر خدا بخواهد کسی در قعر فرو برود و همه دنیا بخواهد او را بالا ببرد، باز هم اراده خدا فوق ارادههاست. من ادعایی برای هیچیک از کارها ندارم و فقط میگویم اراده خدا این طور مقدر شده بود و امام رضا علیه السلام عنایت کردند.
ائمه اطهار علیهم السلام بزرگانی هستند که آبروی نوکر و مداح خود را حفظ میکنند. فقط باید بدانیم که هرچه داریم، از دارایی و آبرو و اعتبار همه از عنایت الهی است. سه بیت از خواندن من در این شعر را قبول کردند اگر همه عرض ارادت را قبول کنند چه خواهد شد. مداح در خواندن باید اخلاص داشته باشد، فقط برای آن بزرگان بخواند و عرض ادب کند و نتیجه را به خودشان بسپارد.
گویا شما اهل زنجان هستید ولی با زبان آذری هم آشنا هستید، زبان آذری حسوحال خوبی برای مداحی دارد، چطور با این زبان آشنا شدید؟
همسرم آذریزبان است و من از طریق ایشان با این زبان اثرگذار آشنا شدم. مداحی با زبان آذری سوزی دارد که اگر شما همان شعر را به فارسی ترجمه کنید، سوزش را از دست میدهد و نمیتواند به آن اندازه تأثیرگذار باشد، حتی اگر مخاطب متوجه ادبیات مداحی آذری هم نشود باز هم سوز آن را درک میکند، چون خود آهنگ سوزناک است. سوز مداحی مثل روح است، روحی که کسی نمیتواند آن را درست تشخیص بدهد، ببیند یا بیان کند ولی وجود دارد و حس میشود.
البته شعر مداحی هم باید سوز داشته باشد. هر قدر شعر شاعری پرمعنا و پرمحتوا باشد، اگر از سوز خالی باشد نمیتواند آن طور که باید اثرگذار شود. سوز را باید از امام حسین علیه السلام خواست. نمکی که امام حسین علیه السلام به شعر و مداحی میدهد، آن را ماندگار میکند. اینها رمزهای مداحی هستند، رمزهایی که شاید مداحان قدیم بارها گفتهاند اما اگر جوانترها به آن توجه کنند، میتوانند مانند پیرغلامان اهلبیت علیهم السلام در این درگاه پربرکت خدمت کنند.
شعر خوب تا چهاندازه در مداحی اثرگذار است؟
شعر خوب مایه و اساس مداحی است، شعری که پرمحتوا، پرسوز و بامعنا باشد، البته مداح هم باید آن را درست و با اخلاص ادا کند. شعر باید مطلبی باشد که مخاطب را به خودش جذب کند. شعر خوب با گذشت زمان از بین نمیرود، بلکه حتی بهمرور زمان و با گذشت سالها و قرنها جان میگیرد و هر بار تازه میشود. شعرهای محتشم را ببینید: "باز این چه شورش است که در خلق عالم است"، هر بار این شعر را میخوانیم انگار بار اولی است که میخوانیم و میشنویم، بس که پرمحتوا و پرسوز است.
شعر باید پرمفهوم و سنگین باشد تا وقتی مداح آن را میخواند، توجه مخاطب را جلب کند و به این مطلب بیاموزد و درکش را بالا ببرد. اگر شعر کممایه و سبک باشد، سوز مداح را هم تحت تأثیر خودش قرار میدهد. دقت داشته باشید که اهلبیت علیهم السلام شخصیتهایی نیستند که بتوانیم هر شعری در وصف و مدح ایشان بسراییم و یا با هر لحنی و بیانی برای آنها مدیحهسرایی کرده و شعر بخوانیم، باید صاحب مجلس را بشناسیم و ادب را در محضر ایشان رعایت کنیم، کار باید در شأن امام معصوم باشد. اگر خدمتی میخواهی برای ائمه اطهار علیهم السلام انجام بدهی، تلاش کن تا خدمت تو در حد منزلت ایشان باشد، در خدمتگزاری کمکاری نکن.
این طور است که هر کسی در هر شغل و موقعیت و جایگاهی ارزش و قرب پیدا میکند. اگر خبرنگار هستی و برای آنها قلم میزنی، در شأن آنها بنویس. اگر شاعر هستی، منزلت ارباب خود را بشناس. اگر مداحی میکنی، اخلاص داشته باش. خلاصه ادب و اخلاص رمز ماندگاری خدمت در این آستان است. همین اخلاص انسان را بزرگ میکند. خدای متعال برای ائمه اطهار علیهم السلام ارزش و شأن والایی قائل است. هنوز بعد از ۱۴ قرن صدای سوز گریه برای امام رضا علیه السلام بلند است، چرا؟ چون بنده مخلص و امام بحق بود؛ اما حالا مأمون و قاتل آن حضرت کجاست؟ مگر جز لعن و نفرین چیزی نثار او میشود؟ اینها را خدا به بندهاش میدهد و اگر ما در مقام بندگی، مخلص باشیم میتوانیم مورد عنایت خدا قرار بگیریم./تسنیم۰۷ آبان ۱۳۹۸
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:استادصبحدل کیست؟
«حسین صبحدل» مؤذن و استاد پیشکسوت قرآن کریم ،متولد ۱۳۱۰ میدان محمدیه تهران ،وفات۱۳آبان۱۳۸۸
وی از همان دوران کودکی به فعالیت در هیأتهای مذهبی به ویژه اذان گفتن در مساجد علاقه بسیاری داشت تا اینکه یکی از زیباترین اذانهای این استاد فقید که در حسینیه ارشاد اجرا شد، با وجود اینکه از رادیو و تلویزیون دوران طاغوت پخش نمیشد، در بین جوانان رواج یافت؛ به طوری که این اذان به عنوان اذان محافل انقلابی در بین مردم مطرح و پخش شد.
صبحدل در دوران خفقان شاهنشاهی، حسینیه ارشاد را به پایگاهی برای ارائه نخستین تجربههای هنر دینی در دوره جدید تبدیل کرد. سرود ماندگار «خمینی ای امام» یادگار یکی از تلاشهای او در آن سالهای سخت و پراضطراب است.
صبحدل سال ۱۳۵۸ مسئول اعزام قاریان به حج تمتع شد. در آن سال اساتیدی همچون مرحوم اربابی و عباس سلیمی، محسن موسویبلده و سیدمحسن خدامحسینی به سرزمین وحی اعزام شدند. به گفته «سید محسن موسیبلده» استاد پیشکسوت قرآن کریم، جرقه اعزام قاریان به حج توسط استاد صبحدل زده شد.
صبحدل را «بلال »عصر ما مینامند.
شهید مطهری می گفت: «وقتی جنازهی مرا از زمین برمیدارید اذان صبحدل را پخش کنید»
رهبرانقلاب در دیداری با اصحاب رادیو به صبحدل اشاره میکنند و میگویند «اذان باید گلدستهای باشد، مثل اذان شما...»
***
شاعر-حبیبالله چایچیان(حسان)
ماجرای سرودن شعر ای شاه پناهم بده از زبان حسان
_ جناب حسان! از شما شنیدم که شعر معروفی که با صدای استاد کریمخانی، خوانده شد و معروفتر شد:
«آمدم ای شاه پناهم بده/ خط امانی ز گناهم بده»
خاطره شیرین سرودن این شعرچیست؟.
اشعاری که در طول زندگی گفتهام بیشتر تحت تاثیر پدر و مادری علاقمند به چهارده معصوم (ع) هستم و خوشبختانه ملاقات با علامه -کم نظیر صاحب کتاب «الغدیر»-علامه امینی بودم. حالا به این خاطرهای که گفتید بپردازم؛
مادرم در آخرین لحظاتی که خدمت شان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند. با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا (ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقینا مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد. هرچه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم
و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است.
یکی از خادمین اهل بیت (ع) که آذریزبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است، هم صدا جالب است...
* زبان حال یک شیعه و دوستدار امام رضا(ع)
_ هم شعر جالب است...
_ شعر جالب است به جهت این که زبان حال یک شیعه و دوستدار امام رضا (ع) است؛
شعر کامل به شرح زیر است:
آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع / گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند / بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی / جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای «حسان» / از تو اگر هم که نخواهم بده